
سلام😁هرگونه کپی ممنوعه.
که یهو آدریانا بهتر شد و از زمین بلند شد. من: یهو چیشد؟ اول که مثل ج*ن ظاهر شدی، بعدشم دنبال آدرین بودی حالا هم که..... لیدی باگ: کت بس کن! نمیبینی حالش بده! آدریانا: متاسفم من.... من نمیخوام بین شما ها دعوا راه بندازم و میدونم که چقدر همو دوس*ت دارین. مشکلی نیس من خودم میرم فقط آدرسشو بهم بدین. لیدی باگ: نه! گربه منظوری نداشت. آدریانا: من نمیدونم منظوری داشت یا نداشت فقط میدونم که حتما باید آدرین رو پیدا کنم. خواهش میکنم! من: باشه. خیله خوب! بانوی من؟ لیدی باگ: بله؟ من: میشه تو اون رو ببری؟ یادم اومد باید برم خونه و اگرنه تو در* دسر میفتم. لیدی باگ: باشه. اشکال نداره ولی دفعه ی بعد که سر ماموریت بودیم، لطفا وقتت رو خالی کن. من: آها باشه. ممنون. آدریانا: گربه ی سیاه متاسفم که... من: نه نه تقصیر من بود.( راستی یه نکته، ریناروژ و کاراپاس رفتن خونشون و لیدی باگ گفته فعلا معجزه گرا پیششون باشه تا بهشون خبر بده. ببخشید این رو یادم رفت بنویسم😅) تو واسه چی عذر خواهی کنی؟ آدریانا: خب راست گفتی. البته همشو نه ولی واقعا من یهو از ناکجا ظاهر شدم و اومدم که آدرس کسی رو بخوام. یه بخشیش تقصیر منم هست. لبخندی زدم و ازشون خداحافظی کردم و یه جا قایم شدم و آدرین شدم که یهو................
انتظار داشتم مثل همیشه پلگ بگه کممبر میخواد ولی اینبار ....... پلگ: آدرینننننننننن!😠 من: یا خدای گربه!😲 باز چیشده؟پلگ: آدرین مگه نباید بری خونه؟ آدریانا مگه نمیاد؟😠 تو چرا اینجا وایسادی؟ من: راست میگی!! پلگ قایم شو! تو لباسم کممبر هست بخور تا برسیم خونه. دم خونه که رسیدم تبدیل شدم و از پنجره رفتم تو خونه. همون لحظه آدریانا و لیدی باگو از پنجره دیدم که رسیدن جلوی در خونه. زنگ درو زدن. از زبون نویسنده :گابریل: کیه؟ ( کیه کیه در میزنه؟🤣 درو با لنگر میزنه🤣🤣🤣🤣🤣🤣 ) لیدی باگ: سلام آقای آگرست! من لیدی باگم. باهاتون کار دارم...... آدریانا: امکانش هست درو باز کنین تا باهاتون حرف بزنیم. گابریل:بله مشکلی نیست. تو ذهن گابریل: این همراه لیدی باگ کیه؟ چقد شبیه آدریانای خودمونه........،،،،،
ببخشید میدونم کم بود ولی قول میدم که پارت بعدی بیشتر بنویسم❤💜👋👋👋👋👋👋👋

بای👋👋👋👋👋👋👋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدی رو حتما بذار