اما گرنجر می خواند ...
از زبان اما : بیدار شدم ... چشمم هیچ جا رو نمیدید... ترسیدم اما سعی کردم بلند شم ... یه چیزی مثل ستون پیدا کردم اونو گرفتم و آروم آروم چشمم باز شد .. یه درخت بزرگ رو گرفته بودم
دور و برم رو نگاه کردم
دوتا دختر کنارم بودن که آروم تکان می خوردند ولی بیهوش بودن
اون طرف رو نگاه کردم من توی یه جنگل بزرگ بودم (عکس بالا جنگله هست)
فکر کنم اول های پاییز بود چون یه جاهایی سر سبز بود
یه قایق توی اون دریاچه بود... خیلی جنگل قشنگ بود
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
24 لایک
قلم خیلی خوبی داری🙂💗
ممنون
بقیششش
میزارم حتما
میسیییی