مینی داستان فیولای
در حالی که برگه های دفترچه سیمی اش را ورق زده و جایگزین دیگری میکرد، نیم نگاهی به بیمارش انداخت "_دست بردار...میدونی که کسی با حبس کردن راه تنفسیش نمیمیره" پسر حرف دکترش را تکذیب کرد و لحظه ای اجازه ی ورود هوا به ریه هایش را نداد...فیودور سری از کلافگی تکان دادو نگاهش را به پسر دوخت"_تو میتونی درمان شی نیکولای...با این افکار، روند درمانتو دچار تاخیر میکنی" نیکولای در حالی که هوا را در گونه های باد کرده و رنگ پریده اش حبس کرده بود، رویش را از دکتر گرفت و با بد خلقی به گوشه ی دیگری از آن اتاق تماما سفید داد...فیودور تکیه اش را به تکیگاه صندلی داد و به پسرک چشم دوخت...این رفتار ها برای یک بیمار بیش از حد دوستداشتنی به نظر میرسید "_اگه ادامه بدی نه تنها نمیمیری بلکه باعث میشه تا آخر عمر با دردی که از مغزت ساتع میشه زندگی کنی" به هر حال او خوب میدانست چنین حرف هایی هیچ تاثیری روی آن پسر مو سپید ندارد. کم کم رنگ پوست صورتش به سوی کبودی سوق داده شد و اشکی از آینه ی خاکستری رنگش مانند فرشته ای در حال سقوط پایین چکید، او حال به شدت محتاج تنفس بود؛ فیودور چهره ی پوکری به خود گرفت و دو دستش را محکم به دو گونه ی پسر کوبید...هوای حبس شده به سرعت خارج و مجوز دم و باز دم را صادر کرد. نیکولای در حالی که تند تند نفس میکشید به سختی کلماتی را زمزمه کرد "+لعنتی..چیزی نمونده بود" فیودور از صندلی که کنار تخت نیکولای بود برخاست و به سمت میزی که در انتهای اتاق بود رفت، در حالی که لیوان را لبریز از آب میکرد بدون اینکه حتی نیم نگاهی به پسری که سرفه میکرد بیندازد به حرف آمد "_ مطمعنا دلم نمیخواد بیمار مورد علاقمو از دست بدم...و این یک اجباره نیکولای، تو در آخر خواهی مرد پس چرا انقدر عجله داری" برگشت و به سمت تخت قدم برداشت...لیوان را به پسر داد و دو مرتبه روی صندلی نشست.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
39 لایک
فیودور تو این روانپزشک نیکولایه؟
____
اره
عههههههههه 😃😃😃😃
چرا اینقدر نیکولای گوگولیهههههه
گوگولووو
ivan
من منگلم تو گلی@ꋪ꒐꒯꒯꒒ꏂ 𐦍
| 2 ساعت پیش
نهههههههههههه خیلی قشنگههههههههههه خوندمشششششششششششششششششششششش
میشه زودتر پارت 3 رو بزاری مغزم داره ارور میدههههههههههههههههههههههههههههههههه
________________________________
گذاشتم ولی هنوز منتشر نشده
باید برا سناریوهات جایزه نوبل بگیری🥹💔
خدای من
هارتم🍭✨
گااااادد:»
فوق العاده بود:) ✨
تنک
واقعا خیلی خوب بوووود من خیلی وقت بود که رمان نخونده بودم و اینو دلمخواست که بخونمش همه چیزش عالی بود ازیننظر که همه چیزش باحس بود))
مرسی زیبا
پارت بعددددد
کخبنسلنسلسنلسملمسعهیمهیکتبتبگایایایعمملسما کابمیهمهسعسم وایییییی عرر بالاخرههه
فقط به خاطر تو
3>>>>>>
دستت درد نکنه
آروم باش
جر خب
فیولای خیلی میدوستم