9 اسلاید پست توسط: Amir انتشار: 8 ماه پیش 489 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اخلاق،حیله گرانه ترین سلاح تاریخ
درود دوستان.به گفتمان امروز خوش اومدید.موضوع امروز در رابطه با خیر و شر در دید نیچه،به علاوه ی برداشت خودم از این موضوع هست.پس مثل همیشه،با من همراه باشید.
خیر و شر،مقوله ای که هر جانی از ابتدای زیستن با آن تنیده شده است.از همان زمان که مادری این را خوب و آن را بد مینامد،کودک طبقه بندی ای کلی از این مقوله انجام میدهد.و به همین جهت بسیاری از انسان ها از ابتدای زیستنشان حتی یکبار هم به این موضوع فکر نکرده اند.براستی که خیر و شر چیست؟
خیر وشر،به هیچ عنوان در طبیعت وجود ندارند،حیوانی که حیوان دیگری را میدرد تا از آن تغذیه ی کند عمل شری انجام نداده است.درختی که ریشه های گیاهان دیگر را میخشکاند تا ریشه ی خودش محکم و استوار شود همچنین.طبیعت،نیک و بد ندارد.طبیعت خنثی است.این انسان ها هستند که مسائل را تفکیک سیاه و سفیدی میکنند.و این،برای سهولت زیست در قبیله است.انسان الگو هایی برای جلوگیری از هرج و مرج در قبیله ساخت و آن همان نیک و بد است.پس این دو مورد در سرشت انسان ها《و دیگر حیوانات》نهادینه نشده اند و یک واقعیت خیالی هستند
اما خب براستی که خیر و شر به چه معناست؟به تعبیر کوتاه،میتوان خیر را هر آنچه سود می رساند و شر را هر آنچه ضرر می رساند دانست.به عنوان مثال،اگر من به نیازمندی کمکی رسانم خیر و اگر به کسی مشت بزنم شرور هستم.چرا که در مورد اول سود رسانیده ام و در مورد دوم آسیب.ولی خب مسئله ای در این میان وجود دارد.در ایدئولوژی تفکیک خیر و شر گونه،این دو مسئله کاملا مطلق هستند.امری یا خیر و یا شر است.ولی مسئله اینجاست که علایق خیر،در هم تنیده با شر برای سایرین هستند.به این معنا که آنچه برای من مفید است،برای دیگری مضر است.همانطور که اشاره شد،گرگی که بره ای میدرد،عملی خیر برای خود و قبیله اش و عملی شر برای گوسفند انجام داده است.و این قانون اجتناب ناپذیر طبیعت است،در دنیای ما انسان ها هم،برای مثال،اگر شخصی در مسیر موفقیت قدم بر میدارد،عملی خیر برای خود،و عملی شر برای انسانی دیگر انجام میدهد.چرا که پیشرفت او در گرو درجا زدن عده ای دیگر است.و این قانون طبیعی،که با مکاتب انسانی نیز در هم آمیخته،اجتناب ناپذیر است.مثلا در مثال قبل اگر میخواستیم به همه سود برسانیم،به عقاید کمونیستی می رسیدیم که شوروی با هشتاد سال تلاش بی وقفه حقانیتش را بر ما ثابت نمود.طبق این مسئله،خیر و شر نمی تواند وجود داشته باشد چرا که هیچ امری مطلقا مفید و یا مطلقا مضر نیست.
خیر و شر در جامعه ی انسانی،در جامه ای والاتر تحت عنوان اخلاق تجلی می یابد.با پی بردن به باطل بودن تفکیک خیر و شر گونه،اولین مسئله ای که زیر سوال میرود اخلاق است.اخلاق قفسیست برای به بند کشیدن نفس و طبیعت انسان،تا زیست نمودن در جامعه ی بشری را میسر نماید.در ایدئولوژی اخلاق،اموری صحیح و اموری غلط در نظر گرفته میشوند.ولی امور صحیح و غلط همیشه همانگونه که ما میشناسیم نبوده اند.در ابتدا،اخلاق بر مبنای قدرت بود.یعنی قدرت بیشتر،برابر بود با انسان بهتری بودن.اوایل،قدرتمند ترین عضو قبیله که میتوانست نر های دیگر را شکست دهد و قدرتش را ثابت کند،فرصت جفت گیری با هر ماده ای که میخواست را داشت و اعضا او را به عنوان رهبری صالح میمذیرفتند.این مسئله در انحصار انسان نبود و هر جانور دیگری که در گروه زندگی میکرد از این الگو پیروی میکرد.این،قانون طبیعت است.ولی خب امروزه،اخلاقی که ما می شناسیم صد و هشتاد درجه با اخلاق طبیعی متفاوت است.اما این واژگونی اخلاقی،دقیقا چگونه،و مهمتر،چرا اتفاق افتاد؟
نیچه پاسخ را در مصر باستان یافته است.هنگامی که مصریان،یهودیان را به اسارت گرفته بودند.تصور کنید که یک اسیر هستید.در این حالت،برای بقای خود و خانواده ی خود،چه اقداماتی انجام میدادید؟پاسخ ساده است:رفتار بر خلاف میل باطنی.به این معنا که ارباب به شما امر میکند کاری سخت و طاقت فرسا انجام دهید،ولی میل شما چیز دیگری میخواهد.ولی برای حفظ بقا مجبور به رفتار بر خلاف میل خود هستید.ارباب شما را سخت تنبیه میکند و مورد ضرب و شتم قرار میدهد.ذات انسان بر مقابله به مثل حکم میکند،ولی برای حفظ بقا مجبورید این میل را سرکوب کنید.سرکوب تمام این امیال توسط ارباب،حس خشمی را در برده ایجاد میکند.تنفری شدید از ارباب در او شکل میگیرد.به حدی که او در تصوراتش،یا حتی شدید تر،در خواب هایش ارباب را ّشدت مورد آزار قرار میدهد.ولی هیچکدام برای تخلیه ی خشم،که بازهم یک امر طبیعیست کافی نیست،بلکه این خشم به همان گونه در سینه باقی میماند.و اگر خشم ابراز نشود،به مرور زمان شروع به خوردن خود انسان میکند و این خشم بر علیه خود انسان فعالیت میکند و در نهایت منجر به یک حس میشود:تنفر از خود
این حس به حدی شدید است که برده بی آرام و قرار پی ارضای آن است.این امر به شکل طبیعی ممکن نیست،چرا که بقای برده را تحدید میکند.پس برده نقشه ی دوم را میگزیند.او در ذهنش،دادگاهی برگزار میکند و ارباب را در آن متهم میکند.او را به جرم استفاده از قدرتش،بازخواست میکند و در نهایت در این دادگاه ناعادلانه،ارباب محکوم میشود و برده پیروز میشود.برده،صفاتی را که ارباب بر او تحمیل کرده،نیکی می پندارد.صفاتی که به آنان اشاره شد،مانند صبر و شکیبایی،بخشش دشمنان،سکوت و وقار و غیره و غیره.او اینان را نیکی می پندارد.در مقابل،صفات ارباب را،مانند استفاده از قدرت،دستور دهی،ارضای شهوت قدرت و امثال آنها را بد میداند.بسیاری از این برده ها به میان همنوعانشان میروند،به فعالان اجتماعی آنان تبدیل میشوند این نتیجه گیری دست و پا شکسته را به آنان ابلاغ میکنند و آنان،که این را تسکینی بر حس نفرت از خود یافته بودند با آغوش باز میپذیرند و یک نتیجه حاصل میشود:انسان قدرتمند،بد و انسان ضعیف،خوب است.همین میشود که انسان های قدرتمند که همیشه در راس توجه بودند و بهترین انسانهای هر جامعه ای قلمداد میشدند،به حاشیه میروند و جامعه ضعیفان را میپرسند.تکامل این ایده،در نهایت منجر به تولد همان چیزیست که ما امروزه اخلاق مینامیم.
چنین نتیجه گیری ای،یک ایراد بسیار عظیم دارد و آن خیانت به طبیعت انسان است.فرلموش نکنیم که انسان در واقع یک حیوان است و فطرت انسانی،اشرف مخلوقات بودن و غیره همه و همه تنها زاییده ی ذهن است.برای اینکه صفتی خوب باشد،باید با طبیعت انسان سازگار باشد.در واقع انسانیت،همان حیوانیت است و تا امری حیوانی نباشد(با طبیعت انسان سازگار نباشد)نمی تواند انسانی باشد.و قدرت،یک نیاز طبیعی مانند گرسنگی،تشنگی،نیاز به محبت یا شهوت است.محرک اصلی بشر،همین اراده ی قدرت است.انسان در جست و جوی قدرت از درخت پایین آمد،درون غار رفت و از آن بیرون آمد.در جست و جوی قدرت در افتادن سیب تفکر کرد و تلسکوپ ساخت،در جست و جوی قدرت انقلاب کرد و حکومت به پا کرد و ما،فکر نمیکنیم چرا که انسان پاک نیتی هستیم که حاضر به از دست دادن همه چیزمان در راه آگاهی هستیم،خیر.ما فکر میکنیم چرا که سبب ارضای حس قدرت طلبی ذهن میشود.چگونه است که اگر کسی غذایی از گرسنه ای بگیرد،بر او میتازیم و مورد هجوم قرارش میدهیم،ولی هنگامی که این نجاست امروز که آن را اخلاق مینامیم،قدرت را از دست قدرتمندان میگیرد،حتی تشویقش هم میکنیم؟هر دو نیاز های طبیعی ای هستند که باید تامین شوند و گرفتن آن از انسان،خیانت به انسانیت است.و در نهایت،همینجاست که ابر انسان متولد میشود،انسانی که مطیع ارزش نیست،ارزش میسازد.
خب،ممنون که امروز هم با من همراه بودید.این بحث، بحث خیلی مفصلی هست و مشخصا توی یک پست نمی گنجید.اگر مایل باشید دوباره در رابطه با اخلاق صحبت خواهیم کرد.به هر حال،نظر شما در این باره چیه؟خوشحال میشم نظراتتون رو با ما به اشتراک بگذارید.تا گفتمانی دیگه،خرد یار و نگهدارتون.
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
152 لایک
پست خوب و مفیدی بود ...ولی من موافق نیستم ... ولی خیر و شر رو هم عقلی نمیدونم چیزی که تو گوش مون گفتن یا تربیت و یا عادت
کاملا درسته
ممنونم
بسیار عالی و پرمفهوم👍
ممنونم
این پست یکم گنگ بود ، البته قضیه نبود خوب مطلق و بد مطلق کاملا واضح بود ولی بقیش یکم گنگ بود ، منظورتون اینکه قدرت ، خشم و... همه نیاز ها و احساسات ذاتی انسان هستن و اخلاق چیزیه که این ذات واقعی انسان را سرکوب میکنه ؟
درسته
فقط اومدم ☯ رو بنویسم
☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯
😂
واو... عالی بود، مثل بقیهی پستهاتون.
ممنونم
میتونید به تست اخرم سر بزنید و بیشتر فکر کنید :
چطور انسانی که میتوتند زندگی عالی داشته باشد به خاطر دیگران زندگی پایین تری را انتخاب میکند ؟
چطور برخی ها در دوران کرونا به صورت جهادی و رایگان به مداوا بیماران میپرداختند و از جان خود نمیترسیدند ؟
چطور در محرم و ... افرادی بدون مزد و از روی علاقه مسجد را جارو میکنند ، غذا میپزند ، دستشویی ها را تمیز میکنند کفش دیگران را جفت میکنند ؟
تست : شریف ترین انسان ها
متوجه نشدم ارتباطش به موضوع بحث ما چی هست
هیچی شما گفتید انسان همه کاری رو برای قدرت انجام میده من گفتم خیلی چیز ها طبق علاقه یا مسئولیت انسانی هست
مسئولیتی وجود نداره.یک انسان تا خودش در موضوعی نفعی نداشته باشه کاری انجام نمیده.این نفع حتی ممکنه به شکل احساسی که از کاری بدست میاد باشه
به نظرت اون کسی که میپره توی اتیش تا جون یه نفر رو نجات بده چه نفعی میبره ؟
گفتم که.دوپامینی که حس رضایتی که بعد از این اتفاق به اون دست میده باعث میشه همین باعث میشه دست به اینکار بزنه.البته اگر شخص مذکور از کسانی که دوستشون داره نباشه که در اون صورت دلیل بزرگتری داره.خود شخص از این اتفاق آگاه نیست ولی بیشتر فعل و انفعالات ذهن انسان توی ضمیر نا خودآگاه اون اتفاق میفتند نه خودآگاه اون
میدونید روح و جسم به هم درامیخته اند میتونید برای هرکاری دلیل مادی بیارید ولی ترشح دوپامین نمیتونه دلیل این فداکاری بزرگ باشه
همون طور که گفتم،من با ماورا ی طبیعت موافق نیستم
ادبیات قوی و ذهن متفکر شما قابل ستایش هست
جملات شما زیبا ولی ناقص هستند . شما نوشتید اخلاق حیله گرانه ترین سلاح است سلاح برای کشتن استفاده میشود و حیله برای رسیدن به هدفی که برخلاف سود دیگری است پس لطفا برای واضح شدن مطلب بگویید اخلاق از نظر شما یعنی چه ؟ لطفا توضیح بدید و مثال بزنید
آیا به نظر شما اسپری فلفل یا شوکر برقی سلاح حساب نمیشند؟آیا از این موارد برای کشتن استفاده میشه؟
اخلاق یک قانون واحد هست که میگه باید چکار کرد و چکار نکرد.به عنوان مثال،طبق اخلاق باید راست گفت و از دروغ پرهیز کرد
شما توی کامنت های قبلی گفتید اخلاق لازمه زندگی بشر هست و اون رو به عنوان یک واقعیت خیالی قبول دارید و الان میگید اخلاق یعنی نفی دروغگویی ایا به نظرتون این لازمه زندگی بشر نیست ؟
گفتید مثال بزنید،من هم مثال زدم.اخلاق یعنی نفی تعداد بیشمار کاری مثل دروغ گویی و امر به بیشمار کار دیگه مثل راستگویی
من با وجود اخلاق اصیل و منشا گرفته از قدرت مشکلی ندارم،ذکر هم کردم.مشکل من با اخلاق این هست که ازش به عنوان زنجیر استفاده میشه.این که مسائلی رو بی دلیل نفی،و به مسائلی بی دلیل امر میکنه و این بسیار زیان باره
اوکی انگار بد منظور گرفته شد
انگیزه دارم و حوصله...:/
انگیزه ی چی؟
همه چی
چطور انگیزه دارید ولی حوصله نه؟
فک کن دلت میخواد یه کاری رو انجام بدی ولی حوصله نداری:/
یادم نمیاد همچین حسی داشته باشم
بک میدم