اینم از پارت٣ امیدوارم لذت ببرید خودم به شخصه منتظر پارت های بعدی هستم. کامنت مثبت لطفا
خب ادامه داستان از اینجا شروع میشه
تهیونگ فکر کرده بود من اونو ول کردم اومد و الکسو زد گفت تو حق نداری به دوست دختر من نزدیک بشی این اولین باری بود که میگفت دوست دخترم.
بعد از مدتی رفتارش عوض شده بود.
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
مگ مامان تهوينگ نمره بود😐😐😐
ببخشید قاطی کردم
خب داستان ادامش بنظرم یکم هیجانی و عاشقانه و ترسناک بشه
شاید 😉😜😈
مگه مامان تهیونگ نمرده بود زنده شد؟
مرده بود پدرش منظورمه