کسی نیست منتشر کنه؟
تینا: هوا سرد شده بود. و از پنجره اتاقم میتونستم ماه کامل رو ببینم. تا حالا انقدر تو دلم ارامش نبود.اینکه دراکو از من معذرت خواهی کرده بود برام عجیب بود ولی هرچی باشه اونم تو دعوامون مقصر بود. داشتم به همین چیز ها فکر می کردم که صدای پانسی رو از پشت اتاق شنیدم. در رو اروم باز کردم و پانسی و متیو رو دیدم. انکار داشتن بحث میکردن. فاصلشون دور بود ازم و فقط صدای داد های پانسی رو میشنیدم. گفتم بزار پانسی بیاد و همه چی رو ازش به پرسم که دیدم متیو دستشو رو گرفت و به سمت اتاق دامبلدور راه افتاد.از فضولی نتونستم وایسم. اروم از لای در اومدم بیرون و در رو بستم. باورم نمیشه که دارم این کار رو میکنم بایه لباس خواب سفید گشاد و موهای باز شونه نشده دارم دنبال دوتا اسکل میرم ولی نمی تونستم وایسم که شاید پانسی برام تعریف کنه. اروم بدون اینکه بفهمن دنبالشون کردم. حرف نمیزدن ولی اگار داشتن به یه جایی میرفتن
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
مگه تو قول 30 تا پارت نداده بودی ؟؟؟
30 تا پارت من کووووووووووووو ، هاننننننننننننننننن ، پارت بعد بزار وگرنه بهت آواداکادورا می زنم
دادم واسه منتشر
😍😍😍😍
پارت بعد.عالی بود.
حتما مرسی
خوب بود
ممنون:)
عالی بود:))) 🖤💚🫀🐍
ممنونم قشنگم:)
:))) 🖤💚🫀🐍
بله بله منتشر شد 💜🖤💜🖤برای کسانی که منتظر روناک مالفوی هستید داخل برسیه