
کسی نیست منتشر کنه؟
تینا: هوا سرد شده بود. و از پنجره اتاقم میتونستم ماه کامل رو ببینم. تا حالا انقدر تو دلم ارامش نبود.اینکه دراکو از من معذرت خواهی کرده بود برام عجیب بود ولی هرچی باشه اونم تو دعوامون مقصر بود. داشتم به همین چیز ها فکر می کردم که صدای پانسی رو از پشت اتاق شنیدم. در رو اروم باز کردم و پانسی و متیو رو دیدم. انکار داشتن بحث میکردن. فاصلشون دور بود ازم و فقط صدای داد های پانسی رو میشنیدم. گفتم بزار پانسی بیاد و همه چی رو ازش به پرسم که دیدم متیو دستشو رو گرفت و به سمت اتاق دامبلدور راه افتاد.از فضولی نتونستم وایسم. اروم از لای در اومدم بیرون و در رو بستم. باورم نمیشه که دارم این کار رو میکنم بایه لباس خواب سفید گشاد و موهای باز شونه نشده دارم دنبال دوتا اسکل میرم ولی نمی تونستم وایسم که شاید پانسی برام تعریف کنه. اروم بدون اینکه بفهمن دنبالشون کردم. حرف نمیزدن ولی اگار داشتن به یه جایی میرفتن
وسط راه دیدم متیو برگشت. هول شدم و عقب عقب رفتم و خوردم به یه در و از شانسم در اتاق باز بود و من از پشت افتادم تو اتاق. یه دقیقه همونطور وایستاده بودم و فکر میکردم اگه من رو دیده باشن چی بهشون بگم که یهو دراکو اومد بالا سرم. بلند شدم و دیدم متیو و پانسی متوجه افتادنم نشدن ولی افتادم تو اتاق دراکو ومتیو الان باید چی بگم خدای چیکار کنم دراکو خواست چیزی بگه که صدای اسنیپ آمد که بلند گفت اینجا چه خبره؟سرجام خوشک شدم که اسنیپ طرف ما آمد وگفت اسنیپ=چرا باید ی دختر سال سومی داخل اتاق ی پسر سال سومی باشه اونم با این فاصله ی کم تینا=نمیدونستم چی بگم که دراکو گفت تینا آمده بود جزوه ی درسی بگیره اسنیپ گفت امیدوارم اینطور باشه و گفت بهتر سری به خوابگاه تون برید به طرف خوابگاه حرکت کردم وقتی به اتاق رسیدم درو بستم و روی تختم نشستم حالا فردا چی باید به دراکو بگم برام مهم نبود پانسی کی میاد فقط خوابیدم فردا/تینا=بیدار شدم ی دوش گرفتم برق لب زدم و به سرسرا رفتم و نشستم درحال خوردن صبحانه بودم که دراکو آمد نشست کنارم دراکو=سلام دیشب چه خبر بود؟ تینا=ام هیچی خبری نبود فقط دلم خواست داخل راه روه قدم بزنم
دراکو=باشه باور میکنم وای امروز با اون هاگرید کلاس داریم اصلا حوصله ندارم تینا=منم اما باید رفت بلند شو دیگه الان از اسلایترین کم میکنه دراکو=خب حالا دیر نمیشه تینا=بلند نشی خودم میرم دراکو=باشه بریم دختره ی لجباز تینا=من لجباز نیستم {پرش زمان به کلاس هاگرید} تینا=من کنار پانسی رو سنگ نشسته بودم دراکو هم داشت مثل همیشه تیکه می نداخت که ی معمور بشت سرته که متیو گفت
چقدر این روزا ناظرا بد شدن اما تو از اونا نیستی💙💙💙مرسی که منتشر می کنی هیچ وقت این لطفت یاد نمیره💚💚💚
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مگه تو قول 30 تا پارت نداده بودی ؟؟؟
30 تا پارت من کووووووووووووو ، هاننننننننننننننننن ، پارت بعد بزار وگرنه بهت آواداکادورا می زنم
دادم واسه منتشر
😍😍😍😍
پارت بعد.عالی بود.
حتما مرسی
خوب بود
ممنون:)
عالی بود:))) 🖤💚🫀🐍
ممنونم قشنگم:)
:))) 🖤💚🫀🐍
بله بله منتشر شد 💜🖤💜🖤برای کسانی که منتظر روناک مالفوی هستید داخل برسیه