
در تست قبلی این فیک رو معرفی کردم 💜 حتما برید مطالعه کنید تا متوجه روند داستان بشید💛 بریم پارت اول داستان 💜💙
از زبان جین : امروز قراره بریم ایران ، دکتر جانسون گفته برای ادامه درمان باید با جیمین بریم ایران پیش دکتر ا/ت ، دکتر ا/ت هم لطف کردن قول دادن که به ما کمک کنن و برای اینکه از ما پرستاری و مراقبت کنن اجازه دادن باهاشون زندگی کنیم. الان هم سوار هواپیما هستیم و داریم میریم ایران 😌😎😍 راستش من علاقه زیادی به غذا های ایرانی و فرهنگ ایران دارم به خاطر همین رفتم زبان فارسی رو یاد گرفتم و کتاب های فارسی زیادی مثل سعدی حافظ و مولانا خوندم . امیدوارم دستپخت دکتر ا/ت خوب باشه هرچند من تا حالا حتی یکبار هم عکسشو ندیدم و چیزی در موردش نمیدونم ، اما تو ذهنم ازشون یک خانم ۵۰ ساله با چند تا بچه ساختم .👵👪⁉ ( نویسنده : جااااان ؟! ۵۰ ساله بدبخت ا/ت ، ا/ت بیست و نه سالشه ، جین مثل اینکه تصوراتت اصــــــلا خوب نیست🤦🏻♀️🤨)
از زبان جیمین : رسیدیم ایران وای خدای من یعنی اینجا واقعا ایران هست ؟! راستش من قبلا میدیدم جین به زبان فارسی علاقه داره و فارسی رو یاد میگیره ، من هم پشت در اتاقش می نشستم و فارسی رو یاد گرفتم و مثل جین فول عین بلبل فارسی حرف میزنم ، تازه آهنگ های ایرانی هم گوش میدم مخصوصا آهنگ های گروه ایهام و مسیح و آرش و گاهی اوقات ستین درسته که قدیدمی هستن ( اصلا قدیمی نیست 😑😠 کجاش قدیمیه؟؟ *نویسنده: دقت کنید زمان داستان ۲۰۲۷ هست نه ۲۰۲۱😮😄) ولی من خیلی دوستشون دارم . چمدون ها رو تحویل گرفتیم و رفتیم سمت در فرودگاه . - جین ، جیمین؟ این دیگه کیه داره ما رو صدا میزنه ؟ از ارمی هاست ؟😇😊😍 دوست داره کنسرت دعوتش کنیم ؟ امضا میخواد ؟ نه جیمین 😥😞 تموم شد اون روز ها 😧 دیگه هیچ کس تو رو یادش نیست 😫 فکر کردی کی از تو خبر داره؟! هیچکس حواسش به تو نیست 😭 ( شد آهنگ محسن یگانه 😝😂 ) + بله خودمون هستیم . (به فارسی) - واو شما فارسی بلدید ؟! من امیر رضا هستم ، پسردایی ا/ت . جین : خوشبختم فکر نمیکردم پسردایی به این جوانی داشته باشن ☺ امیررضا : واقعا ، من و ا/ت اختلاف سنی زیادی نداریم😃 جین : پس واقعا جوون موندین 😀😍 امیررضا : جان ؟!😮
امیر رضا چمدون هامونو از ما گرفت و سوار ماشین امیررضا شدیم . + چرا خود ا/ت نیومد دنبالمون ؟! امیررضا : امروز تولد ا/ت هست ، به خاطر همین من اومدم دنبالتون ، تا ساعت ۹ فکر کنم به تولد میرسیم . جین : واو واقعا فکر نمیکردم انقدر دل جوونی داشته باشن 🤩 امیررضا : منم بهش میگم با این سن و سال برای چی تولد میگیری ؟ میگه مهم دل جوون آدم هاست . جین : بچه هاشون مشکلی ندارن ؟ امیررضا : بچه ؟؟ ا/ت هنوز شوهر نکرده چه برسه به بچه داشته باشه 😂
امیررضا : جین ، جان من بگو انتظار داری ا/ت چند سالش باشه . جین : بین ۵۰ تا ۶۰ سال + جاااان ؟! 😂 خیلی زیاده به نظر من ۴۰ تا ۵۰ سال . امیررضا : هر دو تا تون اشتباه گفتین ، ا/ت ۲۹ سالشه. من و جین : جااااااااان ؟؟؟؟!!!😲😲😲😮😮 امیررضا : معلومه که هیچیز از ا/ت نمیدونید 😂 چطوری میخواید با یک نفر که چیزی ازش نمیدونید تو یک خونه زندگی کنید ؟؟؟😂😂😶😮 +خب تو ازش چند تا چیز بگو ما یاد میگیریم . امیررضا : چشم اسمش ا/ت هست دختری ..... ( هر چی در معرفی فیک در قسمت شخصیت ها خوندید) و من هم ۷ سال از ا/ت کوچکتر هستم . راستش رو بخواید ا/ت خیلی خیلی شیطونه و صد البته عاشق موسیقی ، صدای خوبی داره و خوب هم میرقصه تو خونه ا/ت باید از صبح تا شب به آهنگ هایی که پخش میشه گوش بدید .
+ خیلی هم بد نیست 😉 جین : حوصلم سر رفت پس کی میرسیم ؟ امیررضا : الان ها میرسیم ، ربع ساعت دیگه اونجاییم . گوشی امیررضا زنگ خورد ، امیررضا دکمه روی فرمون رو فشار داد و صدای شاد و خوش آوای دختری در ماشین پیچید. - الو امیر ؟ کجایی ؟ دیدیشون ؟ امیررضا : علیک سلام ؟ - اوفففف سلام 😒😤 کجایی؟ دیدیشون؟ امیررضا : آره دیدمشون. - الان کجایید؟ امیررضا یه چشمک به ما زد و به ا/ت گفت : تازه دیدمشون حدودا دو ساعت دیگه اونجاییم. جاااان چی داره میگه ؟؟ 😶 الان به ما گفت تا ربع ساعت دیگه میرسیم. امیررضا : کاری نداری فدات بای😂😍 + چرا گفتی دوساعت دیگه میرسیم امیر؟ امیررضا : یکم سر به سرش بذاریم بد نیست . میریم از دیدنتون سوپرایز میشه 😂😃 . . . بالاخره رسیدیم به یک خونه بزرگ و ویلایی صدای دوبس دوبس آهنگ کاملا مشخص بود 😃 امیر رضا کلید انداخت و وارد خونه شدیم ولی با دیدن صحنه رو به رومون کاملا تعجب کردیم 😶😳😮
دوست داشتین ؟😍 پارت های بعدی هم به زودی میذارم 😱😍 لطفا اگه نظر و نقدی دارین حتما بگید 🙏 یه چالش جذاب هم دارم 👈👈👈😍😍😍 دوستتون دارم فایتینگ ارمی😍💖💜

کدومشون جذاب تره؟ جین یا جیمین ؟ وایییییی خدا واقعا سخته 😭😲😨
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اگه پارت بعدی رو نزاری شب میام به خوابت😢😂