
داستان هاگوارتز
بعد از خوردن شام به سالن اسلیترین رفتیم من بسیار خسته بودم پس به اتاقم رفتم (در هر اتاق یک دختر و یک پسر هست ) هم اتاقی من دراکو بود. ( پرش زمانی به صبح روز بعد ) از خواب بیدار شدم سپس دوش گرفتم و ردایم راپوشیدم و به سالن رفتم همه در حال صبحانه خوردن بودند.
من روی یکی از صندلی های میز اسلیترین نشستم و صبحانه ام را خوردم. هنگامی که در حال صبحانه خوردن بودم دراکو و پانسی آمدند و کنارم نشستند هردو به من سلام کردند و من هم به آنها سلام کردم. کلاس اولمان معجون سازی بود. ما با گیریفندوری ها باهم بودیم. وقتی وارد کلاس شدیم همه مشغول صحبت کردن بودند. من و دراکو و پانسی باهم نشستیم. پروفسور اسنیپ وارد کلاس شد و همه ساکت شدند.
پروفسور سوالی از پسری به نام هری پرسید اما آن نتوانست جواب بدهد وسپس همان سوال را از من پرسید و من جواب درست دادم. پروفسور گفت به دلیل جواب ندادن آقای پاتر از گریفندور ۲۰ امتیاز کم میکنم و به دلیل جواب درست دوشیزه سابری ۳۰ امتیاز به اسلیترین میدهم ( پرش زمانی به بعد از کلاس پروفسور اسنیپ ) کلاس بعدی کلاس تغییر شکل بود.
پروفسور مک گونگال وارد کلاس شد. پروفسور چوب دستی اش را تکانی داد و جلوی هر فرد یک تکه چوب کوچک ظاهر شد. پروفسور وردی گفت و ماهم تکرار کردیم. حالا باید چوب را تبدیل به سوزن میکردیم. اولین کسیکه توانس چوب را تبدیل به سوزن کند دختری به نام هرماینی گرنجر بود.
پروفسور به این دلیل ۱۵ امتیاز به گیریفندور داد و بعد از آن هم من توانستم چوب را به سوزن تبدیل کنم به همین دلیل پروفسور به اسلیترین ۱۰ امتیاز داد ولی دیگران نتوانستند چوب را به سوزن تبدیل کنند. ( پرش زمانی به بعد از شام در اتاق هایمان ) من روی تختم نشسته بودم و داشتم تکالیفم را انجام میدادم که دراکو وارد اتاق شد.
دراکو به من سلام کرد و من هم به او سلام کردم دراکو مشغول حل تکالیفش شد ولی من به دراکو خیره شدم و سپس بعد از لحظاتی به دراکو گفتم اگر می خواهی من میتوانم در ورد تبدیل چوب به سوزن کمکت کنم. دراکو گفت البته ممنونم و من به دراکو کمک کردم و آخرین بار که ورد را داشت میخواند توانست چوب را به سوزن تبدیل کند. من به دراکو گفتم عالیه و سپس به خواب عمیقی رفتم.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود.
مرسی💛
عالییی بود💗
ممنونم 🤍