
سلام دوستان پارت اول داستان ما لذت ببرید امیدوارم خوشتون بیاد
از زبان تینا=یک چیز برام سواله چرا خواهرم به مدرسه بوباتم میره اما مادرم به من اجازه رفتن به اون مدرسه را نداد در این فکر بودم که یک جغد سفید که یک نامه به همراه داشت به پنجره اتاقم زد در پنجره را باز کردم و نامه را ازش گرفتم و شروع به خواندن کردم نوشته بود خانم تینا دلاکور شما به مدرسه ی علم و فناوری جادوی هاگوراتز دعوت شده اید و آمدن به این مدرسه اجباری است سری رفتم طبقه ی پایین تا. نامه را به مادرم نشان دهم (از زبان نویسنده=ی نکته اسم مادر تینا ایوانکااست)
ایوانکا=دخترم ما برای این به تو اجازه رفتن به مدرسه ی بوباتم را ندادیم چون تو استعدادی بیشتر داری و باید به مدرسه بهترین بروی تا استعداد خود را شکوفا کنی حالا برو بخواب فردا ساعت ده باید بریم خرید وسایل مدرسه «پرش زمان به خیابان دیاگون» در حال خرید برای هاگوراتز بودیم که پسری با موهای یخی توجه من را به خود جلو کرد چقدر خود خواه بود از پدرم پرسیدم پدر این پسر کیست گفت این پسر خانواده مالفوی سعی کن باهش دوست بشی چون پدرش آدم مهمی است ودر وزارت جاود جایگاه مهمی دارد از زبان تینا=پدر اجازه دارم باهاش حرف بزنم و پدرم گفت بله من به طرف پسر راهی شدم و گفتم
سلام من تینا دلاکور هستم از زبان دراکو=سلام مالفوی هستم دراکو مالفوی از زبان تینا= تا خواستم به حرف زدن ادامه بدم ی دختر با موهای کوتاه آمد وگفت از زبان پانسی=تو با دراکو چیکار داری دیگه نبینمت که نزدیک دراکو میشی از زبان تینا=گفتم مگه تو صاحبشی تازه من که نخوردمش فقط حرف زدم و سری اون محل را ترک کردم داشتم به خودم میگفتم
از زبان دراکو=تو چیکار میکنی پانسی داخل کارم دخالت نکن با هرکی بخوام حرف میزنم و به تو ربطی ندارند از زبان پانسی=داخل چشمم اشک جمع شد سری اونجا رو ترک کردم آخه من دوست دارم دراکو چرا با اون دختره ی احمق حرف میزنی و منو ناراحت میکنی (خوب بچه ها برمیگردیم به تینا) از زبان تینا=داشتم به خودم میگفتم چه دختره ی از خود راضی متوجه نشدم چی شد اما من خوردم با اون دختره از زبان پانسی=باز که توی بهت برای آخرین بار هشدار میدم دیگه نزدیک دراکو نشو من کسی هستم که اون دوستش داره از زبان تینا=مگه من گفتم منو دوست داره همش پنج دقیقه همو نشناختیم که تو آمد دختره ی
بقیشو برای بعد میزارم از داستان لذت ببرید برای ناظر=ناظر جون لطفاً رد نکن ۲باره رد میشه فقط ی داستان چیزی دیگه ای نیست لطفاً شخصی نکن چون دیگه نمی توانند به خوانند و لطفاً زود منتشر کن دوستان من داستان رو و زود نوشتم اما رد شد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانت خیلی قشنگه💖🫂
ولی اگه ناراحت نمیشی بگم که تو داری زبان رسمی و عامیانه رو قاطی میکنی که باعث میشه نتونیم بریم تو عمق داستان، میتونی
به جای: برید، بگویید، آمد و...
بگی: برو، بگو، اومد
اینطوری بیشتر میتونی با خواننده ارتباط برقرار کنی.
بازم میگم خیلی خیلی قشنگه ولی تنها مشکلت همینه 🙌
عالییییی
پارت بعد
چه خوبه تینا میخوام بدونم پارت بعدی چی میشه زوددددد باشششش وگرنه من میدونمو تو
چشم ی ساعت دیگه میدم برای انتشار
الان هم که نصفه شبه ، اگر پارت بعد نزاری میام تو خوابت هااااااااا
چشم دارم مینویسم فردا میدم برای انتشار
تنکیووووووو هانیییی
پارت بعد رو بزار
و ووووووووووووووو
تینا آبجی فلور عه
بله تینا آبجی فلور چشم پارت بعد هم میزارم
معرفی هم داده بودم از شخصیت های داستان
آره ، دیدمش
اینجا گابریل ای وجود ندارد آیا 😅😅😅
بفرمایید پارت اول لذت ببرید