
یک دختر نوجوون که…
هایی…
ایمی: مایا تو پروژه رو درست کردی؟مایا: نه مگه نباید سه تایی انجام میدادیم؟… مایک: ایمی بیا کارت دارن اومدم… مایک: مثل اینکه دوستت داره در میزنه ببین چیکارت داره (چه عجیب این نمیتونی مایا باشه مایا تو خونشه پس کیه؟)
سم: سلام ایمی خوبی؟ ایمی: سم؟ تو اینجا چیکار میکنی؟ البته ببخشید منظوری نداشتم بیا تو بیا تو سم: مگ معلم بهت نگفت؟ قرار بود که دوشنبه بیایم خونه هم کارو تحویل بدیم تو هم گفتی سر این ساعت بیایم خونه تو یادته؟ ایمی: آهااااا یادم اومد ببخشید همه چی یادم میره سم: عیب نداره . مایا کجاس ؟ ایمی: احتمالا اونم یادش رفته چون الان باهاش حرف میزدم چیزی نگفت
(تایپ کردن) مایا خونه ای؟ مایا: دختر مخت عیب کرده ها دو ثانیه پیش باهم حرف زدیم ایمی: فعلا مثل اینکه مخ تو عیب کرده امروز باید میومدی خونمون برا پروژه سم هم اومده حالا مهم نیست الان کجایی مایا: خونم ولی نمیتونم بیام مامانم مجبورم کرده تو کارای خونه کمک کنم چون چند روز دیگ مهمون داریم به قول مامانم:« باید همه چیز عالی باشه» ایمی: خب من چیکار کنم الان بدون تو تمومش کنیم؟ مایا: قسمت خودتونو انجام بدید فردا تو مدرسه روش کار میکنیم ایمی : باش
بله الان باید با این پسر جدیده بشینم کار درست کنم دلخوشیم رفیق صمیمیم بود که پیچوند عالیه فشار چی هس اصلا؟😆👍🏻 سم: ایمی حالت خوبه با کی حرف میزنی؟ ایمی: هیچی مهم نیست… مایا نمیتونه امروز بیاد خودمون باید بخشیش رو انجام بدیم فردا اونم ملحق میشه سم: اوکی
تقریبا ی ساعت گذشت و ما دنبال عکس و متن گشتیم بعدش هم سم اونارو تبدیل به پاور پوینت کرد مایک هم هر ی ربع یبار بی دلیل میومد اتاقم🗿تو مغزش چی میگذره رو نمیدونم آخه من با پسر مردم چیکار دارم؟ تق تق تق… مامان: خسته نباشیددد بیاید براتون شیر و کوکی آوردم سم: مرسی خانم هندرسون من دیگ میرم خونه کارمون تقریبا تموم شده مامان: شام رو مهمون ما باش سم: ولی براتون زحمت میشه. مامان: نه عزیزم تازه ایمی هم خوشحال میشه دوستشو بیشتر ببینه( زد به بازوم) ایمی: چی؟… اره اره چرا که نه بمون تکالیفمون یذره مونده سم: خیلی ممنون مامان: خب دیگه من مزاحمتون نمیشم برای شام صداتون میکنم فعلا
خب دیگه فعلا🤝
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چرا ادامه رو نمیذاریی