خب خب سلام اینم پارت 4 کامت بزار💓 اگه از داستان خوشت اومد اون قلبم فشار بده قرمزشه❤️
بچه ها اینجا تغییر پیدا میکنه و یعنی امیلی کره بوده و ترکیه نبوده ببخشید🤗
امیلی: خب من نتوستم خودمو بهتر معرفی کنم🤗 من امیلی هستم اهل ایرانم و آرمی هستم بایستم جیمین جین نامجون جیهوپ هستش پدرم دکتر هست و مادرم خونه دار هستش(شغلا خیالیه اصن همه چیه داستان بجز بی تی اس خیالیه😂) چند سالی میشه اومدم کره و خونمون هم زیاد دور نیست🙃 یه برادر هم دارم که اصلا تو باغ نیست😁
جین:😂😂
امیلی تو ذهنش:باز از اون خنده دلربا ها کرد ای خداا😵
نامجون: خب امیلی تو که میدونی باید بیای تو خونه ما پیش ما زندگی کنی؟
امیلی : اینو میدونم ولی نمیشه نیام؟
وی: چرا مشکلی هست؟
امیلی : نه من تو خونه خودم راحت ترم برا این گفتم🤗
جیمین: مادر پدرت اجازه میدن؟
امیلی: بله
شوگا: خب پس عادت میکنی😉
جیهوپ : راستی چون دختری یه تخت تک نفره جدا واسه خودت داری❣️
امیلی: خیلی ممنون
کوک: خب هوا کم کم داره سرد میشه بریم وسایلا امیلی هم ببریم خونه🙃
جیمین: آره بریم🤒
امیلی: رفتیم با اعضا خونه و وسایل رو بردیم با مامانم اینا خدافظی کردم و
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
ساعت ۱۲ شب به بعد نمیشه تو گوشی رفت من تا ۴ صب گوشی دستمه