
خب دوستان این پارت ۷ خیلی خوشتون میاد امیدوارم لذت کافی رو ببرید
نمیدونید که چه نقشه ای براتون دارمشکه میشید 😅😅😅😁😅😁😅😁😅😁😅😁😅😁😅😁 خب بریمسراغ داستان............ آدرین: اصلامنتسلیمم 🏳🏳🏳🏳🏳 مرینت: باشه پیشی کوچولو برام یک شعر میخونی ؟ آدرین:حتما بانوی من یکگربهکوچولو روی سقف نشسته (راوی:دوستان این متن داخل قسمت کت بلانک و قسمتی که با فیلیکس آشنا میشیم در میراکلس وجود داره پس اگه نشناختین برین سراغ اون قسمت ها )
مرینت : خیلی هم خوب عالی بود ولی میشه موهام رو ناز کنی ؟ آدرین:باکمال میل بانوی من 😊 انگار خوابت میاد ؟ مرینت:آره خسته ام بیادیگه بخوابیم فردا صبح : از دید گابریل: ساعت ۶ بود که بیدار شدم و دیدم که امیلی هنوز خوابه با خودم گفتم که برم سری به مخفی گاهم بزنم
رفتم پایین دیدم که همه جارو خاکگرفته و گوشه ی دیوار هم تار عنکبوت تنیده شده که یکدوربینی که اونجا کار گذاشته بودمرو دیدم و فیلمهای ضبط شده اش رو ذخیره کردم که دیدمنقش بازی کردنم خیلی خوبه (راوی : باید بازیگر میشد تا طراح😁😅🤪)
نیم ساعت بعد ............... از دید امیلی : بیدار شدم دیدم که گابریل نیست و نگاهی به ساعت کردم دیدم ساعت ۶:۳۰ که ناتالی رو صدا کردم و گفتم که صبحانه ی خیلی خوبی درست کنه و همه رو برای صبحانه جمع کنه از دید آدرین: بیدار شدم که دیدم مرینت هنوز خوابه و هر چی صداش کردم بیدار نشدکه تیکی اومد و گفتاینطوری بیدار نمیشه😁 پلگ : خب یکتنگ آب بریز رویسرش حبه قند تیکی : بهمن نگو حبه قند 😡 پلگ : باشه عسلم تیکی : پلگ میدونستی تو بک شکمو به تمام عیار هستی ؟ آدرین : آره خیلی واضحه که بدجور شکمو 🤣😂
تیکی : من فهمیدم چجوری مرینت رو بیدار کنیم آدرین : چجوری ؟؟؟ تیکی : به مرینت بگو میخوام باهات ازدواج کنم 😅🤣😆😂 آدرین : این عالیه، حتما بیدار میشه باشه الان بهش میگم عزیزم میخوام باهات ازدواج کنم بگو بله پلگ: عروس خانم لاله 😂😂😂😂🤣 تیکی : پلگ ؟؟؟؟؟😡😡😠 پلگ : اشتباهکردم ، عروس خانم رفته گل بچینه باغبون گرفتتش🤣😆😅😂🤣😅😂😅😂😆
مرینت : دیدم که بالا سرم دارن خچ و بچ میکنن و آدرین گفتکه بگم بله و منم بیدار شدموگفتم سلام صبحتبخیر آدرین : صبح شما هم بخیر عزیز دلم 😍 مرینت : ممنون خوشتیپم 😊😇 ناتالی : دیدم رفتم به اقای اگرست گفتمکه تشریف بیارن و بعدشم رفتم دنبال آدرین و مرینت و به اون ها هم گفتم که برای صبحانه تشریف بیارن
بعد از ۱۰ دقیقه امیلی : دیدم که همه اومدن و شروع کردن به صبحانه خوردن که من شروع به صحبت کردن کردم و گفتم که مرینت و آدرین من و مادرت تصمیم گرفتیم که شما نامزد همدیگه بشید امروز برید حلقه بخرید و امشب براتون جشن میگیریم که رسمی شه
آدرین : این عالیه من که خیلی خوشحال شدم بعد از صبحانه میریم از ایتالیا حلقه میخریم مرینت : ممنونم دایی و خاله 😄😄😃😀 امیلی : خواهش میکنم عزیزم گابریل : با هلیکوپتر شخصی برید (راوی : دوستان من در همه جا جت شخصی دیدمگفتم برای اینکه تنوع بشه گفتم هلیکوپتر شخصی )
بعد از صبحانه: مرینت : من و آدرین لباس پوشیدیم وبه سمت فرودگاه رفتیم و سوار هلیکوپتر شدیم که مهماندار و خلبان به ما خوشآمد گفتن و بعد از ۵ دقیقه مهمانداران از ما پذیرایی کردن

۲ و نیم ساعت بعد بالاخره به ایتالیا رسیدیم و به پاساژ بزرگ کشور رفتیم و بعد از ۱ ساعت دو حلقه خریدیم که خیلی قشنگ بودن مال مرینت روش نگین کاری از الماس بود و دورش هم از طلا و پالادیوم بود و مال منم از پالادیوم خالص بود که سفید رنگ دوستان تقریبا پالادیوم نقره ای رنگه ولی خیلی خوشگل تر از طلاست
بعد از ۱۰ دقیقه از پاساژ خارج شدیم و به سمت فرودگاه رفتیم و موقع نهار به سمت رستوران فرودگاه رفتیم و کلی استراحت کردیم و بعد از ۳۰ دقیقه به سمت پاریس راه افتادیم و بعد از ۳ ساعت با تاخیر به پاریس رسیدیم
خب این پارت هم تموم شد چالش : بنظرتون هلیکوپتر بهتره یا جت ؟ حتما لایک کنید و نظر یادتون نره تا پارت بعدی پیس🤠
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ج چ : هلیکوپتر چون من از جاهای تنگ و دِنج خوشم میاد
خوبه
دوستان این فصل شاید ۲۰ قسمت یا ۱۵ قسمت باشه بستگی به من داره مسیر کل داستان تغییر میکنه خیلی هیجان داره از داستان های بعدی زیاد چیزی نمیگم که سوپرایزم خراب نشه
قشنگ بود علی👌
ممنونم
خوب بود لطفا به تست منم سر بزن و نظر بده
چشم الان سر میزنم و لایک میکنم
عالیییییییی ❤️❤️
ممنون