داستان درباره ی مجموعه جاسوس خانواده هست و ربطی به انیمه اصلی نداره...
*آنیا*
از ماشین بوریس پیاده شدم. بوریس راننده ی پدرخوندمه. از وقتی شش سالم بود، یعنی ده سال پیش، لوید فورجر منو به سرپرستی گرفت و از اونجایی که اون یه جاسوسه،منم در ماموریت هایش، شرکت داده میشدم. به خاطر توانایی ذهن خوانی و حرکات چابکم. وقتی کوچک بودم همیشه به عنوان طعمه از من استفاده میکرد و حالا به خودم ماموریت هایی میدهد. تا به حال هر کاری برایش کردم... هر کاری...
چون من خانواده ای نداشتم و او تنها کسم بود و حالا که یور، مادرخوانده ام هم هست، کمی از تنهایی در آمدیم.
وارد دفتر کار پدرم شدم... جدیدا کمتر کارهای میدانی میکند. وارد شدم:«سلام بابا...» به صندلی اشاره کرد:«سلام آنیا. بشین...» نشستم. مدت زیادی بود به دفترش نیامده بودم. تغییرات زیادی کرده بود.
پدر سرفه ای کرد:«برات یه ماموریت جدید دارم...» شانه بالا انداختم... مثل همیشه یه ماموریت.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
60 لایک
عالی بود
هر کی فیلمشو ندیده پیشنهاد میکنم ببینه
بللیی
خوشم اومد❤
ملسی :))))
وقتی قلمت خوبه همه خوششنون میاد. ولی بازم خواهش ❤
خوفه ولی خودمونی بنویس
چشمممم:)
قشنگه و خوشم اومد🤩✨ ولی حس میکنم اگه به زبان عامیانه بنویسی بهتر باشه (البته این نظر منه🙃)
چشممممم ممنون از نظرت :)
💙💖
مسخره😐🦦
ولی ادامه بده استعداد داری😂🤡
😂😂😂 میدونم مسخرس واسه دل خودم نوشتم😌
😂🤝
پارت بعدددددد
چشم سعی میکنم بزارم اگه حمایت شه:)
اینروزا یکم ناامیدم:(
🫤😐💔چنگی به دل نمیزد 😂
Sry خخخخ:)
نمیدونم چی بگم🫤😂
سلام من تازه میخوام بخونم قشنگه ؟؟؟البته زیاد علاقه به انیمه ندارم فقط فیلم کره ای میبینم
گیلیگیلییی
😐خواهرم آرام باش خودت کنترل کن😂😂😂😂
کی پارت بعدی رو میزاری
دارم مینویسمممم
کلی نوشتم پاک کردم چنگی به دلم نمیزد خخخ
آها اوکی
وایییییییییییییییییییی خدا عالییییییییییییی بودددددد
#تا پارت_بعد_رو_نزاری_آروم_نمیگیگیریم
تا پارت سه گذاشتم نپص
بقیه شو هنوز وقت نکردم بنویسم خخخ
گذاشتم عزیزم پارت 4 رو در بررسیه :)
مرسییییییییییی🌚🫂