پنجره رو با پارچه های که از ماسک ها درست کرده بودم پوشوندم تا هیچ قارچی وارد نشه یه سیستم هوا کشم ساختم که اگه حتی یه قارچم وارد خونه شد بره خودم داخل اول نزدیک پنجره شدم بعد پارچه رو وصل کردم و بعد پنجره رو باز کردم باید بهترین جای ممکن رو نشانگری کنم جایی که نه خیلی دور باشه و نه خیلی نزدیک و اینکه حتی نمیدونستم که منور کار میکنه یا نه ولی باید کار کنه اگه نکنه یعنی دیگه امیدی نیست بهترین مکان ممکن رو نشانه گیری کردم و سوزوندمش اولی فقط دود کرد دومی هم همینطور آخه خیلی وقته که استفاده نشدن داشتم دیگه ما امید میشدم و بد تر از این هم توجه زامبی هارو جلب کرده بود و داشتن به سمت من می اومدن تنم به لرزه افتاده بود یعنی بجای اینکه سه هفته زنده بمونم قراره تو یه روز بمیرم
ولی بالاخره سومی کار کردو با صدایی گوش خراش پرتاب شد ولی خوب پرواز نکرد و نزدیک تر از چیزی که انتظار داشتم افتاد اما چهارمی و پنجمی درس جایی که میخواستم افتاد خوشبختانه زامبی های که دور تر بودن صدایی نشنیدن ولی تمام اون ده تا زامبی به سمت نور ها دویدن خوب الان بهترین وقت ممکن بود بدن وقفه از پنجره پریدم و با تمام سرعت سر خوردم تو کوه نوردی حرفه ای بودم پس به راحتی فرود اومدم ولی وقتی که به زمین رسیدم خشکم زد آپارتمان ما و پنج تا آپارتمان دیگه در هاشون باز بود و به دلیل صدا به پایین اومده بودن نزدیکه به صد تا همین که منو دیدن شروع به دادو بی داد کردن و حمله ور شدن همین که به خودم اومدم شروع به دویدن کردم از بدبختیم در بسته بود یعنی اگه شانس نمی آوردمو در قفل میبود یعنی مرگ صد درصد همین که به در رسیدم دست زدم به دستگیرش و قفلللللل بوووووووددددد!!!! دیگه ما امید شدم و به زامبی ها خیره شدم هنوز فاصله زیادی با من داشتن ولی اطرافم رو گرفته بودن همین جوری تکیه به در بودم که در باز شد و یه دست منو داخل مغازه برد
سه نفر بودن دو تا مرد و یه زن درو سریع قفل کردنو و حمله ور شدن به روم بعد چند دقیقه که کل بدنمو گشتن فهمیدن که هنوز گازم نگرفتن ازم پرسیدن که کجا هستی و اسمت چیه بعد چند دقیقه صحبت اسماشونو فهمیدم ( یه پسر جوون تقریبا 17 ساله که اسمش مایلزه ( راستی خودمم 22سالمه) زنه تقریبا سی ساالی داشت که اسمش جسیکاس و یه مرد که فک کنم مغازه داره که نزدیک به سیو پنج سال داره که اسمش جکه) جک: جایی زندگی میکنی من: از آپارتمان رو به رویی میام اگه بتونیم به اون طناب برسیم میتونیم بریم اونجا جسیکا: اونجا که زامبی دیگه ای نیست من: نه تنهام جک: هی رفیق میخوای یه معامله ای بکنیم غذا در برابر مکانی امن برای موندن من: چجوری بهتون اعتماد کنم جک: مجبوریم به هم اعتماد کنیم من: باشه جک: یه در دوم داریم از اونجا در میریم ولی یکی باید خودشو فدا کنه و با موتور زامبی ها رو به سمت خودش بکشونه تا ما یا بهتر بگم شما برید بالا ولی آماده باشید که منو بکشونید بالا ما: ممکن نیست غیر ممکنه که زنده بمونی جک: مجبوریم من:باشه آدرس خونه رو حفضم فقط زامبی هارو دور کن بعد از اون طرف بیا به سمت آپارتمان جک: میدونم راهرو بلدم ( جک مغازه داره معروف محلهست کل شهرو مثل کف دستش بلده ) خب پس راه افتادیم
جک باموتو همه زامبی هارو جذب خودش کرد و به راه افتاد ولی هنوز چند تا مونده بود چاره ای. نداشتیم همه با کیف های پر از غذا و ماسک به دهن راه افتادیم ولی از در جلویی پنج تا زامبی مونده بود مایلز با میله فلزی که داشت یکیشو زد و منم دومینو زدم ولی از بدشانسیمون زامبی های بیشتری به سمتمون حمله ور شدن انگار که همه زامبی های جهان اینجان!!!! دوان دوان به سمت طناب رفتیم اول جسی و بعد مایلز رفتن بالا ولی من نتونستم زیرا که دو تا زامبی منو گرفته بودن یکیشون پامو گاز گرفت ولی نتونست چسب نواری واقعا خیلی مفیده با چاقویی که داشتم دوتاشونم زدم و بالا خره تونستم برم بالا هنوز منتظر اومدن جک بودیم ولی طنابو برداشته بودیم تا زامبی ها بالا نیان بالا خره جک رسید ولی نتونست نزدیک بشه چون که از دو طرف هم زامبیا گرفته بودنش ولی موتور سوار حرفه ای بود تونس از نزدیک مغازه رد بشه آخه همه زامبی ها جذب ما شده بودن باز زامبی هارو با خودش برد و بعد چند دقیقه برگشت و ما هم دیدنی طنابو انداختیم با تمام سرعت می اومد همین که زیر پنجره رسید ترمز کردو از موتور پرید پایین و طنابو گرفت
ممنون که لایک میکنی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدی کو ؟؟؟؟ لطفا منتشرش کنید ناظرا لطفا 💜
بعدییی
تستچی نمیزاره 😐
انگار یکم ترسناک شده
تروخدا یکاری کن براری
شرمنده نمیتونم عکس بزارم
تا بعدی رو نگیریم آروم نمیگگیریم😎🤝