از زبان لیا این دوتا چی دارن بهم میگن!
لیا هرماینی رو میبینه که داره با گریه به طرف خوابگاه میره
لیا: هرماینی صبر ببینم چی شده؟
((خوابگاه))
لیا: چیشده؟
هرماینی: بیخیال حوصله ندارم
لیا: حتما پسرا یچیزی گفتن
هرماینی: از دست رون ناراحتم
لیا: اهمیت نده رون میفهمه که چه اشتباهی کرده بیا بغلم ببینم
هرماینی: تو همیشه برام مثله ی خواهر بودی میشه امشب کنار تو بخوابم؟
لیا: چرا که نه امشب دوتا خواهر پیش هم میخوابیم!
هرماینی و لیا داشتن توی سرسرا راه میرفتن
دراکو: لیا صبر.
لیا: بله!
دراکو: بیا بریم بالکن حرف بزنیم
لیا: میشه بگی چیکار داری الان کلاس شروع میشه
دراکو: چرا با اون پسر رفتی به جشن؟
لیا پوزخندی میزنه و میگه: آخه اینم سوال گ داره؟ چرا خودت با پانسی رفتی؟
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
بابا یکی نیست به دراکو بگه
پدرت زد اونو ناکار کرد 😂🌹
بعدا میفهمه😂😔
میگم بهش
دراکو فکر می کنه لیا چون بخاطر هری رفته این اتفاق افتاده
کسی به دراکو نمیتونه بگه که کار پدرته ا.ح.م.ق
من چرا دارم به ک.ر.ا.ش.م بد میگم 😂
دراکو هنوز نمیدونه 😂😭
عالییییییییی
✨🤍
شت.... 💔😂
هنوز به جاهای خوبش نرسیده😂🌝
به اون دراکو بگو تقصیر هری چیه اون که داشت خودشو جر میداد بنده خدا💔
لیا مرد؟ پشمام): انتظار نداشتم اینطوری شه😂😂
نه زندس حالا تو پارت بعد توضیح میدم😂
بعدش چی میشه
انتظار نداشتم شخصیت اول بمیره هم😂
پارت بعد آمادس 😔
گوددد🙂