
زبان لیا= به سمت اتاق حرکت کردم با همون لباس ها روی تخت دراز کشیدم نفهمیدم چی شد یدفعه خوابم برد لیلی به طرف اتاق لیا رفت و گفت: لیا دخترم پاشو صبح شده {{لیا}}=سریع د.و.ش گرفتم و لباس هامو عوض کردم و به طرف میز صبحانه رفتم این اولین باری بود که با مامان و بابام سر ی میز نشستم لیا: جای هری خالیه کاش اونم اینجا بود جیمز: امروز باید برگردی لیا: ولی چطوری میتونم از اینجا برم بیرون؟ لیلی: با کمک پروفسور دامبلدور لیا: ی شرطی داره!
جیمز: چی چه شرطی دخترم؟ لیا: من نمیخوام برگردم هاگوارتز نمیخوام با هیچ کدوم از بچها در ارتباط باشم لیلی: ولی اینطوری که نمیشه حداقل باید با یکی در ارتباط باشی لیا: فقط هرماینی جیمز: هرچی تو بخوای ((خانه ویزلی ها)) سریوس: اون برگشته پروفسور لوپین: اون با قدرت بیشتری بر میگرده مالی: اوه هری خوش اومدی هری لبخند ملیحی زد و گفت: مرسی
مالی: میتونی بری پیش بچها اونا طبقه بالاان هری: باشه الان میرم {{طبقه بالا}} هری درو باز کرد که هرماینی خودشو تو.ی آ..غ..و..ش هری انداخت رون: دل.م..ون برات ت.ن.گ شده بود هرماینی: حالت چطوره هری؟ هری: خوبم هرماینی: کسی تو رو نمیتونه از هاگوارتز اخراج کنه هری: اینجا کجاست؟ هرماینی: اینجا دفتر محفله هری: چرا زودتر نگفتین بیام؟ رون: دامبلدور گفت بهت نگیم
هری: ولی من بودم که دیدم سدریک چطوری ک..ش..ته شد خواهر چطوری.... جرج و فرد: اوه سلام هری خوش اومدی خب ادامه بده مالی: بچها وقت شام بیاین سر میز همه به سمت میز حرکت کردند که همون موقع سریوس بلک شروع به حرف زدن کرد سریوس بلک: ما با کمک دامبلدور جلوی اخراج شدن هری رو میگیریم مالی: بسه دیگه بهتره حرفشو نزنیم هری لطفاً خودشو ناراحت نکن هری با عصبانیت گفت
هری: من میدونم کار لوسیوس مالفوی بود بخاطر اون پسرش این کار با خواهرم کرد من ا.ن.ت.ق.امشو میگیرم آرتور: هری تو باید خونسرد باشی رون برای اینکه بحثو عوض کنه گفت رون: عجب غذایی شده همان موقع هرماینی احساس کرد که نور ظریفی از چوب دستی اش نمایان شد هرماینی: مرسی بابت غذا و از سر میز بلند شد به طرف اتاق رفت پودری را بر روی چوب دستی اش ریخت و لیا ظاهر شد
بچها ممکنه دیر به دیر پارت بزارم🤍
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
واای تو هنوز داری مینویسی
بعد از این همه مدت اومدم تستچی باورم نمیشه که داستان مورد علاقهم هنوز ادامه دارررهههه
بعد چند ماه ی پارت گذاشتم 😂
آفرین😂 بازم بزار