زبان لیا= به سمت اتاق حرکت کردم با همون لباس ها روی تخت دراز کشیدم نفهمیدم چی شد یدفعه خوابم برد
لیلی به طرف اتاق لیا رفت و گفت: لیا دخترم پاشو صبح شده
{{لیا}}=سریع د.و.ش گرفتم و لباس هامو عوض کردم و به طرف میز صبحانه رفتم این اولین باری بود که با مامان و بابام سر ی میز نشستم
لیا: جای هری خالیه کاش اونم اینجا بود
جیمز: امروز باید برگردی
لیا: ولی چطوری میتونم از اینجا برم بیرون؟
لیلی: با کمک پروفسور دامبلدور
لیا: ی شرطی داره!
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
واای تو هنوز داری مینویسی
بعد از این همه مدت اومدم تستچی باورم نمیشه که داستان مورد علاقهم هنوز ادامه دارررهههه
بعد چند ماه ی پارت گذاشتم 😂
آفرین😂 بازم بزار