سلام سلام من اودم بعد ۱ سال من امده ام وای وای من امده ام😄😄

که یهو در زده شد رفتم باز کردم اون.....اون.... نامجون بود (خوب زدم توذوقتون اره😁) نامجون:سلام میا صبحت بخیر تو:عا. سلام نامجون شی مرسی صبح شما هم بخیر کاری داشتین؟ نامجون: اره چیزه میگم نمیاین صبحانه ما هممون منتظر شماییم تو:عا چیزه من و بابا اماده ایم راستش مامان اینا اماده نیستن من عذر میخوام الام مییام بعد تعظیم کوتاهی کردم نامجون:باشه اشکالی نداره بعد رفت درو بستم و داد زدم :مامان زود باشین نامجون هیونگ داشت میگفت هممنون منتظریم مامان باداد: باشه اومدیم😑😑 بعد اومدن رفتیم پایین من وسط جین و جیهوپ نشسته بودم بعد همگی غذامونو خوردیم بعد شوگا گفت:راستی واسه کنسرت منتظریم میا حتما بیای ها کوکی: اره هیونگ راست میگه ما منتظریم بعد خنده کم رنگی کردم و گفتم حتما میام چرا نیام

پرش زمانی: تفریبا ۲ ساعت مونده بود به کنسرت ساعت ۱:۲۰ بود رفتم حموم در اومدم موهامو خشک کردم بعد پایینشو یکم حالت دادم بعد رفتم تا لباس انتخاب کنم ( عکس لباسات) پوشیدم بعد یه ارایش نیمه غلیظ کردم بعد ادکلنمو زدم ساعت ۲ بود ازمی بمب و البوم رو برداشتم بعد رفتم پایین بابا: اوو چه خوشگل شدی تو:مرسی بابا❤️❤️

🫶بعد اخر کنسرت که شد یهد به گوشیم پیام اومد از طرف کوک بود نوشته بود میشه تنهایی بیای پشت صحنه بعد منم نوشتم باشه بعد به بابا گفتم بره اونم قبول کرد و رفت منم رفتم پشت صحنه کوکی رو دیدم کوک: میا میای بریم یه جایی بهم اعتماد داری؟ تو:کجا ؟ کوک: میای؟ تو:عاره میام چرا نیام☺️☺️ بعد یهو کوک دستمو گرفت و پشت خودش کشید داشتیم همش میخندیدم و فرار میکردیم از چی فرار میکردیم ها از چی از زندگی از سرنوشت از آدما از خانواده از چی نمیدونستیم اما فقط فرار میکردیم و میخدیدیم عین دیوونه ها😄😄 بعد رسیدیم به یه لبه پرتگاه کوک وایساد و منو کشید بغلش و افتادم توی بغلش و خندیدم تو: اینجا کجاست کوک چرا اینقدر خوشگله کوک: گفتم که میارمت یه خوی خوب بعد گفت : ما هروقت میایم بوسان و دلم میگیره میام اینجا راستی فردا میای بریم مامان بابامو ببینیم تو: باشه میام اما برای چی ؟کوک: میای؟ تو: عاره میام چرا نیام فقط ساعت چند؟

کوک: ساعت ۵ بعد از ظهر دم در خونتونم تو: باشه میام بعد کوک خندید🫰(اینجوری) با خندش خندم گرفت و گفتم خیلی کیوتی کوک:مرسییییی😍😍 بعد از کلی گشتن ساعت ۱۲ شب بود تصمیم گرفتیم برگردیم هتل ساعت ۱ بود رسیدیم از کوک خدا فظی کردم بعد رفتم کارت رو روی در گرفتم و در باز شد رفتم تو بابا: کجا بودی عزیزم تا این وقت شب مامان: پیش کوکش بود فردا حق نداری بری بیرون تو:چرا نباید برم بیرون مامان اره اصلا با کوک بودم خب که چی من فردا با کوک قرار دارم که بریم خونه مامانش اینا مامان با داد: اووو پس خانم قرارن گذاشتن خیر تو فرا کلا از غذا محرومی و بیرون نمیری فهمیدی؟ تو با بغض : باشه نمیرم اما مطمعن نباش که سالم هم بمونم رفتم توی اتاق و کلی گریه کردم بعد پاشدم رفتم توی حموم ساعت ۲:۴۰ بود کباسای خابمم پوشیدم گرفتم خابیدم فردا صبح پاشدم یه دامن سفید کوتاه پوشیدم بایه هودی یاسی بعد یه ارایش ملایم گردم خاستم برم بیرون که دیدم در اتاق قفله یعنی چی داد زدم :مامانننننن مامان :یامان چیه گفتم که حق نداری بری بیرون منو بابت و خواهر وداداشت میریم بیرون تو هم نمیای یهو بغض کردم بغض ترکید و شروع کردم به گریه کردن بعد نیم ساعت پاشدم لباسمو عوض کردم یه شلوار راحتی نیمه گشاد با پای کش دار پوشیدم رنگ طوسی با یه نیم تنه سفید بهد ارایشمو پاک کردم یه ملایمشو کردم بعد موهامو بافت شل کردم و یه فکری به سرم زد یسسسس خودشه بعد از اینکه مامانم اینا رفتم زنگ زدم به کوک
کوک: نشسته بودم با ذوق منتظر ساعت ۵ بودم که دو باره میا رو ببینم که یهو زنگ زد جواب دادم کوک: سلام چاگیا تو:سلام کوک یه خواهشی بکنم میکنی لطفا کوک: اره چراکه نه بگو عزیزم🌌 تو: کوک مامانم اینا بخاطر دیشب دیر خونه رفتنم منو توی اتاق ز.ن.د.ا.ن.ی کردن من خودمو به بیخالی میزم و با چ.ا.ق.و انگشتمو زخمی میکنم خب و از حال میرم بعد تو زنگ میزنی به مامانم اینا و میگی که به میا زنگ میزنم جواب نمیده میترسم بلایی سرش بیاره بعد به مامانم اینا بگو میشه بیان درو باز کنن ق..قبو....قبول میکنی (باخجالت) کوک: 🤣🤣🤣چرا که نه ولی یه قولی میدی که دستت زیادی زخمی نکنی تو:🤣🤣 باشه باشه قول پس ببین من الان اخ اخ دس..تمو. زخمی کردم زود باش زنگ بزن کوک : باشه باشه بعد قط کردم زود زنگ زدم به بابای میا بابا: الو اقای جئون کاری داشتین کوک : ا...اقای.......میشه زود بیاین هرچقدر به میا زنگ میزنم جواب نمیده میترسم بلتیی سر خودش بیاره لطفا و واقعا کوک میزنه زیر گریه بابا: با.....باشه ....الا....الان اومدیم

خب تمام امیدوارم خوشتو ن بیاد دوستون دارم بای بای🌌🌌🌌🫰🫰❤️❤️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
🧋💜تولدت مبارک ارمی زیبا 💜🧋