سلامممممم،من برگشتم
پیراهن سبز مخملیش رو تنش کرد،موهایش رو خدمتکاران به صورت گرد بالا جمع کرده بودند،ارایشی داشت که به صورتش میومد،دختری با چهره ی خسته،غمگین و ناراحت بود.زیبا بود،و امشب قرار بود،پادشاه و همسر دومشان،برای دخترشان شارلوت که همان دختر بود،همسر ایندش رو انتخاب کنن.
شارلوت با نامادریش،نارسیسیا،دوست بود،مثل مادر خودش بود چون مادر خودش رو هرگز ندیده بود،نارسیسیا با او خوب بود و او را مثل دخترش میدید:شارلوت،عزیزم،اماده ای؟
+نه یکم مونده.
در همین مواقع،دراکو بدون در زدن وارد شد،یکبار بالاخره موهاشو شونه کرده بود و بسیار مرتب شده بود:به به،خواهره قشنگم!برسونمتون؟
از زبان شارلوت:بالشتک کوچولوم رو برداشتم و پرت کردم سمتش:نه خیر،خیلی ممنون!
از روی صندلی پاشدم:دراکو چتوره؟
دور خودم چرخیدم و دامنمو گرفتم بالا.
_من اگه برادرت نبودم،خودم میگرفتمت!
+این خل بودنتو نشون میده،چون تو منو میشناسی!
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
واو..
عالی بود🌝🦖
میشه به تست(۵۰ دلیل برای زنده موندن)سر بزنی؟
براش زحمت کشیدم:)
به به بهههههه عالییی
یعنیsecret feel دیگه نمیزاری ادامشو؟
چرا الان گذاشتم ولی خب منتشر نمیشه
اوکی
خیلی خفنه
امیدوارم منتشر بشه هر چی زودتر
خیلی عالیییی بود
میزاری ادامشو دیگه؟
اره بخدا،اونیکی منتشر نمیشه🥺