پارت سوم از فصل دوم جاسوسان نامحسوس:
مرینت: امروز یه سر رفتم شرکت(همون سازمان خودمون). رفتم تو اتاق خودم که با دیدن شخص روبهروم لبخند از رو لبم رفت. سعی کردم خونسردیمو حفظ کنم و با بی تفاوت ترین حالت ممکن حرف بزنم. - چی میخوای؟ - خودت بهتر میدونی. - حتی فکرشو هم نکن. - اگه کنم؟ - خودت بهتر میدونی غیر ممکنه. - فقط غیر ممکن غیر ممکنه. - همون حرف همیشگی. مثلا میخوای چیکار کنی؟ - آدرینو میکشم. - فکر کردی به همین سادگیاست؟ اون میتونه از خودش دفاع کنه. میتونه از منم دفاع کنه. - و از بچهت. میدونم از اون بچه داری. - که چی؟ واقعا فکر میکنی میتونم دوستت داشته باشم؟ - خیلی بچه ای. - تو بچه تری که فکر میکنی میتونی الکی زندگی چند نفر رو خراب کنی. - الکی؟ فکر میکنی عشقم نسبت بهت الکیه؟
- نیست؟ اگه واقعا دوستم داشتی میذاشتی زندگیمو کنم. میذاشتی شاد باشم. همه آرزوشونه خوشحالی عشقشونو ببینن. خودت خوب میدونی تو این چند سال چه اتفاقایی افتاده. و باعثش تویی. - اسممو صدا کن. - چی؟ - اسممو صدا کن. - نه. - هنوزم کله شقی مرینت. - تو هم هنوز مغرور و خود خواه و سواستفاده گری. - ای کاش... اون روز... من زود تر از اون بهت پیشنهاد رقص میدادم. - همش همینو میگی. هدفت چیه؟ - میخوام بدونی... که من پشیمونم. - این چیزیو عوض نمیکنه. - باشه... من میرم. میرم و بزرگ شدن بچه هاتونو ببینم. بچه هایی که حقشون بود من پدرشون باشم. - حقشون نیست. تو بی لیاقتی. اونقدر ارزش نداری تا پدر بچه های من باشی. - من بی لیاقت نیستم مرینت من فقط وقتی اونو بهم گفتی... - برام مهم نیست.
- خودت خوب میدونی اگر آدرین بهت فرصتی نداده بود عاشقش نمیشدی. چون میدونستی عاشقته و تو بهش جواب ندادی عذاب وجدان داشتی که نکنه داری آزارش میدی. بعد هم سعی کردی عاشقش بشی. مگه نه؟ اون تو رو مجبور کرده تا عاشقش بشی. اون این حسو بهت وارد کرد تا تورو مال خودش کنه. - من... از اول عاشقش بودم. - همین الان هم داری این حرفو باور میکنی. این حرف مغزته نه قلبت. عشق که با مغز پیش نمیره. اون زمانی هم که براش گریه میکردی، اون اشکا واسه اون نبودن. واسه موقعیت مسخره ای که پیش میومدن بود. - موقعیت هایی که پیش میومدن؟ فقط اون موقعیت بود که باعث گریه ی من شد. تو چطور میتونی الان تو چشمای من نگاه کنی و بگی عاشقمی؟ وقتی منو 5 سال زندانیـه اون خونه کردی. منو با مایکل گذاشتی و اصلا برات مهم نبود برای من چه اتفاقی میوفته. حتی اگر یک درصد هم حرفت درست باشه و من عاشق آدرین نباشم، الان باهاش میمونم چون منو از دست تو و مایکل نجات داد. تو یه آدمو قربانیـه کار خودت کردی. قربانیـه ه.وس بیهودهـت. اصلا میفهمی چی میگم؟ تو زندگیمو ازم گرفتی. من نمیتونم هرگز تو رو ببخشم. بخشش که سَهله حتی ازت متنفرم. تو منو از آدرین، کاگامی و پدرم جدا کردی. تو... آه واقعا نمیتونم هیچ لقبی رو واسه شخصیتت توصیف کنم.
- آه، که اینطور... الان اگه بهت بگم با تمام وجود متاسفم چی؟ منو میبخشی؟ - البته که نه! هرگز. وقتی دبیرستان بودیم، تو عاشقم شدی. بعد بهم اعتراف کردی و منم گفتم که جوابی برات ندارم. تو هم گفتی منتظرم میمونی. بعد هم ازم پرسیدی که بهت اعتماد دارم یا نه. من جوابتو بهت دادم. من بهت اعتماد داشتم. تو مثل برادرم بودی. یه دوست خوب! قطعا من نمیتونستم عاشقت بشم. چون تو از اولش برام مثل یه دوست بودی. نه فراتر از اون. بعد... که دانشگاه رفتیم... تو عوض شدی. خیلی عوض شدی. شدی یه س.نگ.دل خود.خواه. دیگه اون آدم سابق نبودی. کم کم، اعتمادم نسبت بهت کم شد. مخصوصا وقتی با کیتی دیدمت. و بعد... با آنجلا، اِوا، ماری جانیسات، ماری اَندروس، بِلا... بازم بگم؟ آه البته که اِلا و میرا رو فراموش کردم. یادته؟ الا بورنل و میرا هاروشات. نوچه های لایلا. دزد های ماهری که الان تو زندان به سر میبرن. تو یه ه.وس باز اح.مقی. فهمیدی هیچکس بدردت نمیخوره اومدی سراغ من؟ البته که تو بدرد اونا نمیخوری. لیاقتشونو نداری. تو لیاقت هیچکس رو نداری. - بس کن مرینت. اون داشت بهم نزدیک میشد. هر لحظه ممکن بود بهم حمله کنه.
یهو گوشیم زنگ خورد. بدون اینکه بفهمم کیه سریع وصلش کردم و گوش دادم. آدرین بود که سریع گفت از اونجا دور بشم چون پلیسا رو خبر کرده تا اونا بیان. و ممکن بود کار به تیر اندازی بکشه. اونم هی داشت نزدیکتر میشد. منم کاری نکردم و فقط منتظر موندم. بعد که نزدیک شد اومد و سرشو تو گردنم ف.رو برد. منم به لگ.د تو شکمش زدم و پرت شد اونور. مرتی.که ی... (این قسمت به علت حرفهایی که مرینت زد سانسور شده است. البته خیلی واضحه هرچیز بدی که بلد بود بارِش کرد😂) بعدم سریع دویدم و خودمو به بیرون از شرکت رسوندم. به اطراف نگاه کردم تا شاید کاری بکنم. یه راه فرار. خواستم شروع کنم به دویدن که یکی دستمو کشید و افتادم تو بغلش. با تعجب سرمو بالا آوردم. اون...
و... کات. خب این پارت هم به پایان رسید. چالش: به نظرتون اون شخص که مری افتاد تو بغلش کی بود؟؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
فرند؟
عالی بود
ج.چ: همون پسره تو شرکت یا آدرین
یک کدوم از این دوتاست
جکسون فالیستر
هممم همون جکسون نمد چیچی بود 🙄😵💔
جکسون فالیستر؟
فکنم 😅😂🤲🏻
اهههه سیلاممم ببخشید نبودممم اجییی عالی بود پارت بعدد
سلاممم
ممنونم باشه حتما
پارت بعدییییییییییییی
چشممم
ممنون که ازم حمایت کردی✨
عاااالی
مرسییی
اون کلمه ی «مرتیکه ی» رو احساس کردم خیلی پر حرص گفت😂😂😂
آره، با تمام حرص و نفرت😁😐
جرررر
اصن من بودم افتاد تو بغل من😂😂
😂
ادرین؟
نه😁