بعد از مدتها برگشتم با پارت پنجم فصل دوم داستانم. امیدوارم لذت ببرید
صبح که بیدار شدم دیدم مرینت سر جاش نیست. رفتم سمت حمام که سر جام میخکوب شدم. مرینت! اون بیهوش شده بود. سریع سمتش رفتم.
- مرینت! مرینت!
- آ... آدرین.
- مرینت! حالت خوبه؟
- سرم... گیج میره.
آروم براید استایل بلندش کردم و روی تخت گذاشتمش.
- آنی، آنی! یه لیوان آب بیار.
آنی یکی از خدمتکار های خونمون بود. سریع یه لیوان آب آورد. منم آروم دادمش به مرینت.
- حالا خوبی؟
- آره. بهترم.
- چیشد یهو؟
- نمیدونم. یهو چشمام سیاهی رفت و افتادم رو زمین. بعد که خواستم بلند بشم سرم گیج رفت.
- خیلی خب حالا یکم استراحت کن.
مرینت چشماشو بست.
- آدرین.
- جانم؟ چیزی میخوای؟
- امروز بریم ببینیم بچمون پسره یا دختر؟
- اگه حالت بهتر بشه میریم.
- من خوبم.
بعد برای اینکه ثابت کنه که حالش خوب شده سر جاش نشست.
- دیدی؟
- باشه میریم اما حالا باید صبحانه بخوریم.
- باشه.
با مرینت رفتیم پایین و صبحانه خوردیم. بعدش هم رفتیم پیش دکتر و فهمیدیم که بچمون...
و... کات (شوخی کردم اسلاید بعدی ادامهشه😁)
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
پارت نمیدی🥺؟
درود
ادمین عالی بود
خوشحال میشم به نظرسنجی بنده سر بزنید
آدمین پین؟
ناراحت شدی پاک کن
عاااالی
مرسییی✨
بیصبرانه منتظر پارت بعدممم
من الان گشنم شددددد
ببخشییید😂
انصاف نیست چون شما دونفرین😂😂😂😂😂🥺💗🔥
عالی بوددددد لطفا پارت بعدی زودتررر
ممنووون🤍