من این پارت رو دیروز صبح گذاشتم و هنوز منتشر نشد، ناظر لطفا منتشر کن دیگه قسمت اخره🩵🤌
"دوماه بعد" مستر کیم در آزمایشگاه قدم میزد، تمام افراد با روپوش های سفید مشغول کار بودن و کسی کوچک ترین توجهیی فضای بیرون از کارش نداشت. کت و شلوار سفیدی که تهیونگ پوشیده بود به وضوح بیانگر " اینجا رئیس منم" بود. لبخند پیروز مندانه ای داشت و جو آرومی در فضای آزمایشگاه حاضر بود. این جو آروم با ورود زنی روزنامه بهدست بهم خورد. دختری با موهای بلوند که بالای سرش بسته و تاری از اون فر و جلوی صورتش ریخته شده بود، با گردنبند و گوشواره سِت. پیراهن قرمز رنگی که پوشیده بود آخرین مد لباس پاریس بود، قطعا هر خانم اینگلیسی ای که به آرورا نگاه میکرد با خودش میگفت : حتما شوهر پولداری داره! آرو با عجله درحالی که لبخند پررنگی روی لبش بود به سمت تهیونگ رفت و صفحه ای از روزنامه رو بهش نشون داد. با خوشحالی گفت : اینجارو ببین، یکی از موشک هایی که ناسا ساخت فقط تونسته چهار اینچ بالا بره! (براساس واقعیت) تهیونگ نگاهی به روزنامه انداخت و بعد به آرو، لبخندی زد و گفت: نمیدونم چطور و چرا این خبر منتشر شده، مایه شرمه. آرو گفت: کِی میای خونه؟ + نمیدونم، شاید امشب. آرو چشمکی زد و رفت.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
31 لایک
مثل اینکه خیلی ها چالش رو ندیدین؛ آزولا یا مایا؟🔥🔥
پایانش خیلی درناک و خوب بود
نویسنده خیلی خوبی هستی
میتونی بازم داستان بنویسی ؟
فک کنم اکانتت پریده
آم راستش دیگه نمینویسم، مخصوصا اگه از بیتیاس باشه
هه اما داستانات خیلی خوبن که
بی تی اس ننویس ولی بازم بنویس
من برات تبلیغ میکنم تو بزار
به ما رحم کن و داستان هایت را در تستچی بگذار
نمیکشتیششش.
هردو چیزن ولی ازولا.....
اتفاقا مرگش از همه ی قسمت ها قشنگ تر بود😂🫴
میزنمتاااااا....
اگ بک نمیدی آن بزنم
داستان جدید نمی نویسی؟..
نه
اوهوم..
هقق... عالی بود:)) خسته نباشی.. واقعا قلمت خوبهه، دم ناظر گرمم
چ: آزولا بهتره
وای جمله های اخر تهیونگ تو نامه = مرگ من
گریه چیه بابا خاک رفته تو چشمم🥲
ادمین ایا ما و یا بایس بنده برای تو یک لطیفه هستیم که اینجوری تمومش میکنییی؟؟؟ 😭💔
وقتی تهیونگ لاوری و داستان سد انده:...
ولی در کل عالیی بود خسته نباشیی
🩵🫶
ازولا
اگه داستانات رو همینجوری غمگین دریت کنی بنظرم بهتره😐
اوه پایان خوبی بود ،اصلا کلیشه ای نبود و خیلی به وایب داستان میخورد
مثل همیشه من که همیشه دوسش داشتم .موفق باشی مونی🖤☕️🎻🤎(اینم به رسم یادگار که همیشه تو کامنتای این داستان میزاشتم)
وقتی داشتم مینوشتم همش بهت فکر میکردم میگفتم نکنه خوشت نیاد . خوشحالم ک خوشت امده 🩵🤌 راستی، intj ای؟
اوه جدا؟این خیلی خوشحالم میکنه ،نه دوسش داشتم خیلی متفاوت بود
اوه اره
چقدر خوب، منم intj ام.
چه خوب ، هم تایپیم:)))