
های گایز من پس از سال ها بلاخره برگشتم و میخوام فیک رو ادامه بدم پارت های قبل توی پیج هست حتما بخونید
دو سال هست که دارم با الکس قرار میزارم و مدتیه که خیلی با من سرد شده امروز جشن فارغ تحصیلی داشتیم و میخوام باهاش حرف بزنم و دلیل این بی محلی هاش رو بپرسم (پرش زمانی مهمونی) + سلام عزیزم امروز هرچقدر بهت زنگ زدم جواب ندادی(الکس&)&سرم شلوغ بود ....سرد + میشه باهم حرف بزنیم؟&دقیقا من خیلی وقته میخواستم یه موضوعی رو بهت بگم راستش من فکر میکنم ما به درد هم نمیخوریم گرفتن مدرک از این دانشگاه برای من خیلی مهم بود من فقط میخواستم یک نفرو داشته باشم که بتونه تو درسام بهم کمک کنه و تو همون آدم بودی و حالا که تموم شده دیگه نیازی بهت ندارم +باورم نمیشه تو تمام این مدت منو بازی دادی؟ واقعا برای خودم متاسفم که اینقدر راحت دلمو بهت باختم
( سه هفته بعد ) راستشو بخواین تو این چند سال خیلی از اعضا دور شدم اونا خیلی موفق شدن و الان دیگه دنیا همه اشونو میشناسه سرشون شلوغه و برای من وقتی ندارن فردا قراره برگردم کره و فقط یونهی میدونه ( پرش زمانی فرودگاه) + سلام خیلی دلم برات تنگ شده بودند( یونهی#) #منم همینطوررر واییی چقدر خانوم شدیی +این حرفا رو ولش کن بابا چه خبر از تهیونگ #.....+چیزی شده؟#دو ماه پیش کات کردیم....+...واقعا متاسفم نمیدونستم ناراحت نباش بیا بریم خونه راستی از فردا قراره بیام پیش تو کار کنم بیمارستان از خونه من خیلی دوره باید به خونه همون نزدیکیا اجاره کنم #واقعا برات خوشحالم
#من دیگه باید برم امشب شیفتم + باشه پس خداحافظ رفتم دنبال پیدا کردن خونه و با هزار بدبختی بلاخره تونستم یه خونه کرایه کنم داشتم میرفتم مغازه تا چندتا خوراکی بخرم داشتم قفسه ها و بالا و پایین میکردم که چشمم افتاد به شیر موز اومدم برش دارم که یه نفر سریع همه قفسه رو خالی کرد + هوییی چه خبرتههه حاجیی... نگام که تو چشماش افتاد شناختمش با اینکه ماسک و کلاه داشت (کوک_) _معذرت میخوام خانم اما من نمیتونم همش بیام اینجا مجبورم خیلی بخرم شما از اون قسمت بردارید + (باورم نمیشه اون منو نمیشناسه)....ب.باشه و رفتم عادیه چرا من باید یادش باشم
_هی بچه ها امروز تو مغازه یه دختره رو دیدم شبیه ا/ت بودد باورتون میشههه؟ ته:چی داری میگی بابا توهم زدی؟ _دارم میگم شبیه اش بود نه خودشش ولی چقدر دلم براش تنگ شده جین: ممنون دلمون تنگ شده ولی خب هم اون سرش شلوغه هم ما بعدشم ما که شمارشو نداریم همه چیزمون تغییر کرده _هوفففف میدونم بابا ( پرشی زمانی تو خیابون ) + داشتم میرفتم خونه که دیدم وسط خیابون جمعیت جمع شدن رفتم نزدیک تر که دیدم...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!