4 اسلاید صحیح/غلط توسط: Eliaa انتشار: 1 سال پیش 47 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظر شرمنده انقد مزاحم میشم😂💙🫂
این تست با همه هایی که خوندین فرق داره و خب یه ایده بود که اومد تو ذهنم و منم نوشتمش...و اینکه شخصیتش جونگ کوکه البته میتونین تصور دیگه ای هم بکنین...امیدوارم دوستش داشته باشینننن:)🫂💙 بریم برای داستان...
نگاهش را از شیشه اتوبوس به بیرون دوخت. ناگهان متوجه پروانه کوچکی روی شیشه شد. بال های آبی رنگ و شیشهای پروانه درخشش خاصی داشت. او آنقدر مجذوب پروانه شده بود که فراموش کرد به مقصد رسیده و باید پیاده شود. وقتی به خودش آمد چند ایستگاه از مقصدش رد شده بود پس از اتوبوس پیاده شد و قدم زنان به سمت خانه رفت.
تمام راه را به آن پروانه فکر میکرد. نمیدانست چرا ولی احساس عجیبی نسبت به پروانه آبی رنگ داشت. گویی پس از سال ها کسی را مانند خودش تنها پیدا کرده. ولی چرا یک پروانه باید به او احساس آرامش میداد؟
سوالی بود که تمام مسیر ذهنش را درگیر کرده بود. متوجه قطرات باران که نم نم میباریدند شد. سنگینی گیتارش را روی شانه هایش حس میکرد. به خانهی کوچکش رسید و با باز شدن در بوی اشنایی به مشامش رسید. بوی عطری که سالهاست در خانه او مانده و هر بار که وارد خانه میشود خاطراتش که تمام دارایی اش هستند را به یاد میاورد. با یاد آوری خاطراتش
اشک کوچکی از چشمانش سرازیر شد. شاید فقط خواسته او از دست دادن تنها دارایی اش بود!
خاطرات میتوانند دردناک تر از هرچیزی باشند. خاطراتی که روزی پر از صدای خنده و شادی هستند روزی به بزرگترین زخم ها تبدیل میشوند و این همهاش تقصیر زمان است!...
ارام به سمت تخت چوبیش رفت و روی آن نشست. به پنجره زل زد. به قطرات باران که اکنون تند تر میباریدند. شاید تنها رفیقش باران بود! غرق در خاطراتش شده بود و اشک هایش یکی پس از دیگری روی لبخند زیبایش میچکیدند. وقتی به خودش آمد متوجه پروانه آبی رنگی شد که اکنون روی شیشه پنجره به او چشم دوخته بود. لبخندی که چندی پیش محو شده بود دوباره بر لبانش نقش بست. به ارامی پنجره را باز کرد و دستش را نزدیک پروانه کرد. بر خلاف تمام تصوراتش پروانه ارام روی دستش نشست. شاید مسخره به نظر بیاید ولی پروانه تنها کسی بود که از او فرار نکرد و به او اعتماد کرد. ذوق بچگانهای تمام وجودش را گرفت. ارام دستش را داخل آورد و به پروانه خیره شد. پروانه روی دستش تکانی خورد و بال های زیبایش را بست. ارام طوری که پروانه نترسد دهانش را گشود و شروع به حرف زدن کرد. (خیلی عجیب و بچهگانهاست ولی شاید تو بهترین دوست منی! میفهمی چی میگم؟ نمیدونم میفهمی یا نه ولی تو تنها کسی هستی که ترکم نکرد.) لبخندش ارام محو شد. و اشکانش دوباره شروع به چکیدن کردند. پروانه بال هایش را باز کرد و از روی دستش بلند شد و دور اتاق چرخید. خودش را مسخره کرد که فکر میکرد یک پروانه میتواند دوستش باشد! اصلا چرا باید با یک پروانه حرف میزد؟ نمیدانست چرا ولی باری دیگر صدای شکستن قلبش را شنید.
دراز کشید و چشمانش را بست. با خودش گفت پنجره باز است و پروانه میتواند بیرون برود پس تصمیم گرفت بدون توجه به پروانه به خواب برود. بعد از چند دقیقه چیزی روی گونه هایش حس کرد با تعجب چشمانش را باز کرد و پروانه را دید که روی گونه هایش نسشته. دوباره انگار دوستش را پیدا کرده و ذوق تمام وجودش را پر کرد. سعی کرد ارام باشد که پروانه را نترساند. به ارامی چشمامش را بست و به خواب رفت. +اگه من میتونستم پیش تو بمونم تو منو نگه میداشتی؟ _ اگه تو پروانه من بودی هر روز ازت مراقبت میکردم. اینجوری منم تنها نبودم. نمیذاشتم هیچکس بهت آسیب بزنه. تو میتونستی بهم اعتماد کنی! +خب میدونی پروانه ها فقط دو روزِ شما رو زنده میمونن ولی برای خودمون این دو روز خیلی دیر میگذره. شاید برای من دوسال بشه که پیش توام ولی برای تو دو روزه! _ولی اینجوری توام منو ترک میکنی + من همیشه پیشتم حتی وقتی بمیرم! تو منو توی قلبت داری _ ولی من که نمیتونم ببینمت + ولی من همیشه دور و برتم و نگاهت میکنم! _پس میشه پروانه من بشی؟
.......
پروانه به ارامی روی گونه هایش نسشت و بال های بی جونش را تکان داد اشک هایش تمامی نداشت و فقط به پروانه خیره شده بود. پروانه لب زد و گفت +من همیشه از اعماق وجودم دوستت دارم.
و بو..سهی ارامی بر گونه هایش زد. پروانه بیجان از گونه هایش سر خورد و افتاد روی دستانش و چشمانش را برای همیشه بست.
خوشحال میشم نظراتتون رو ببینم...🤍
4 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
😘😘😘
مرسی بابت لایکات و کامنتات عزیزم💙🫂
حالا که تا آخرش خوندم نظرم عوض شد 😅😶 هنوز خیلی مونده تا زیبا بشه 🤌
اها...نمیدونم چی بگم ممنون بابت نظرت🫂💕
نیازی نیست چیزی بگی ولی اگر بخوای ادامه بدی شاید آینده ای داشته باشی😍
اها منظورت اینه ک ادامه بدم؟
خب پروانه دیگه مرد چجوری ادامه بدم😂
نه اینو نمیگم کلا میگم اگر از مغزت استفاده کنی میتونی فیکشن های خفنی بنویسی و اگر توی واتپد آپ کنی قطعا معروف میشی!
واتپد؟ خب تو طرفدار کدوم داستانایی تو واتپدی؟
من توی واتپد فیکشن نمیخونم فقط پی دی اف میخونم
زیبا بود 🫂💞
فوق العادهه بوددددد
بهترین تک پارتی ک خوندمم
ذوقق💙🫂
مرسییی