10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Mia انتشار: 1 سال پیش 23 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظر توروخدا رد یا شخصی نکن زحمت کشیدم🥺❤
مرینت : فکر کنم یه ذره دیر کردین اینطور فکر نمیکنین جناب گریسون ؟/ (گریسون فامیلی هست توجه داشته باشید)
گریسون : خوشحالم زبونت مثل قبل درازه ، اصلا عوض نمیشی مگه نه؟ /
مرینت : اختیار دارین استاد /
گریسون : خوب دیگه کافیه خوشحالم حالت خوبه مامور بی دابلیو ، فکر کنم خودت حدث زدی قضیه رو درسته ؟/
مرینت : فقط بگین ماموریت چیه /
گریسون : از شاگرد اولمون کمتر از این انتظار نمیرفت /
یه لبخند از سر رضایت زدم که حرفش رو ادامه داد
گریسون : همه اطلاعات داخل فلش هست فقط یه چیزایی رو باید واست توضیح بدم ، اول از همه اون کلت و خنجر و شوکر رو گرفتی ؟/
مرینت : کلت و خنجر و شوکر وسایلین که برای مراقبت از خودمه به زبان دیگه برای دفاع ، بیخیال استاد من اولین ماموریتم نیست که دارین اینا رو واسم توضیح میدین ، /
گریسون خندید و گفت : اره اره یادم رفته بود که شما فیلسوفی /
یه چشم غره رفتم که ادامه داد
گریسون : اگه چیزی لازم داشتی فقط به این ایمیل پیام بده ، خب ماموریت ، گوش کن ما مامور مخفی سازمان سیاه رو شناسایی کردیم و الان تقریبا دوساله که تو اونجایی پس کسی بت شک نمیکنه ، مامورشون تو همون مدرسه دوپان درس میخونه ، اطلاعات کاملش تو فلش هست ، علاوه بر هویت مامورشون هویت هدفشون هم مشخص کردیم ، همشون تو فلش هست ، هدف تو اینه که بفهمی برای چی دنبال اون شخص هستن و هرطور شده از هدف محافظت کنی ، متوجهی ؟/
مرینت : هدف اصلی ماموریت چی ؟/
گریسون : مرینت میدونم که چقدر دنبال اینی که از کار اون سازمان سر دربیاری ولی خواهشا بی گدار به اب نزن ، اول باید ازشون اطلاعات داشته باشیم ..../
مرینت : اطلاعات داشته باشیم تا نقطه ضعفشون رو تشخیص بدیم هرکاری که راحت تر بتونیم شکستشون بدیم میدونم انقدر بهم گفتی که همه رو از حفظم /
گریسون : گوش کن دختر تا الانش هم ریسک بزرگی کردیم که تو رو فرستادیم اگه اونا کوچک ترین اطلاعاتی از هویت اصلیت بفهمن زنده ات نمیزارن ، /
مرینت : خیلی خوب /
گریسون : خوبه ، راستی شنیدم یه هویت دیگه هم داری /
مرینت : لیدی باگ رو میگی ، هه کی فکرشو میکرد ، استاد باید یه ترفیع خفن بهم بدین کی میتونه هم زمان سه تا شخصیت رو کنترل کنه ؟/
گریسون : هه هه ، حالا میخوای چیکار کنی ؟/
مرینت : کاری که از اول باید میکردم این از اولشم نباید واس من میشد میدمش به کسی که بتونه ازش استفاده کنه ، اها راستی به نظرت هاک ماث ربطی به سازمان سیاه داره ؟/
گریسون : نگران نباش تحقیق کردیم هیچ ربطی بهم ندارن /
مرینت : هویتشو میدونی؟/
گریسون : در اون حد تحقیق نکردیم ولی اگه میخوای بریم سراغش/
مرینت : به نظرم بهتره زودتر شرش کم شه ، با این اوضاع پاریس نمیشه درست حسابی اطلاعات جمع کرد /
گریسون : نه که خیلی به اطلاعات جمع کردن علاقه داری ، خیلی خوب سوالی نداری دیگه باید برم /
مرینت : وایسا ، یه خونه واسم پیدا کن .../
گریسون : خونه ؟/
مرینت : اره یه خونه تو یه قسمتی از شهر که مشکوک نباشه ، یه زیرزمین مخفی مجهز هم میخوام ، با اینترنت پر سرعت و دسترسی به تمام اطلاعات درباره این پرونده /
گریسون : چشم مامور بی دابلیو ، الکی که نیست شدی یکی از بهترین مامور های سازمان/
مرینت : من حتی بین بهترین ها هم بهترینم اینو فراموش نکن /
گریسون : وویی ترسیدم ( با خنده ) چشم یادم نمیره /
مرینت : قطع میکنم /
گریسون : وایسا وایسا /
منتظر بودم درباره پرونده یه چیزو یاداوری کنه که با چیزی که گفت
گریسون : تو زیپ کوچیک همون کوله یه نامه هست ، طبق قانون نباید نامه شخصی همراه باهاش میفرستادیم ولی خوب خودت بهتر رفیقاتو میشناسی /
سریع ویدیو کال رو تموم کردم و سر کوله رفتم ، نامه رو در اوردم و با سرعت باز کردم ، دوسال بود ندیده بودمشون ، دلم براشون تنگ شده بود ، پاکت رو باز کردم توش یه نامه با چندتا عکس بود ، نامه رو باز کردم شروع به خوندن کردم
«بهترین مامور سازمان ، سلام
حالت چطوره؟ این که ممکنه این نامه به دست کسی بیافته و نباید درباره هویتت توش گفته بشه بسیار ناراحت کننده است چون نمیتونم سر به سرت بزارم و از این بابت بسیار ناراحتم ، دوسال مارو نمیبینی بهت خوش میگذره؟ امیدوارم بگذره چون به زودی میبینمت و قراره حسابی اذیتت کنم تا تلافی این دوسال بشه، دلمون خیلی واست تنگ شده ، امیدوارم زودتر ببینمت ماه بنفش از طرف همونایی که میدونی »
لبخند زدمو اشکام رو پاک کردم ، نامه رو به سینم چسبوندم ، دلم براشون یه ذره شده بود ، تو حال خودم بودم که یه ایمیل برام ارسال شد سراغ گوشی رفتم و ایمیل و باز کردم ،
(انجام شد مامور بی دابلیو )
و یه ادرس زیرش نوشته شده بود ، لبخندی زدمو اتاقو جمع و وجور کردم .
(فردا)
از خواب بیدار شدم ساعت رو نگاه کردم امروز تیکی نبود پس لازم دیر بیدار شم تا نقشم لو نره ، رفتم یه دوش کوچولو گرفتم و دوباره اطلاعاتی که دیشب دیده بودم و حضم و مرور کردم
(فلش بک به دیشب )
فلش رو به کامپیوتر زدم و وارد شدم ، مامور سازمان سیاه عکسش بود و به صورت عجیبی اشنا میزد ، با موهای کوتاه نسکافه ای و چشای قهوه ای ، وقتی نه سالش بود پدرش وقتی مست بوده مادرش رو میکشه و از اونجایی که مادرش جاسوس سازمان بود سازمان پدرش رو تو یه تصادف ساختگی میکشه و خواهر کوچیکترش هم تو همون تصادف جونشو از دست میده ، دخترک هم با عموش بزرگ میشه و تو دوازده سالگی جزو قاتلای سازمان سیاه میشه ، اسمش سارا دوپونت ، هویت ساختیگش هم .....چییییییییییییی.....لایلا راسی ...باورم نمیشه ، از اولش هم به این بشر اعتماد نداشتم ، سراغ بقیه اطلاعات رفتم ، به دلایل نامشخصی سازمان سیاه اونو به عنوان لایلا راسی به مدرسه دوپان فرستاده و هدف اونا ادرین اگرست مدل معرف پاریس ، عالی شد هی داره عالی تر میشه اصلا ، یه سری اطلاعات هم درباره ادرین و مرگ مشکوک مادرش بود که کامپیوتر رو خاموش کردم ، مادرش دو سال پیش به دلیل نامشخصی مرد و پدری که وقتی برای بچه اش نداره و نماد پروانه ، قبلا به پدرش مشکوک بود ولی بعدش که شرور شد دیگه سراغش نرفتم .....صبر کن ببینم ، دقیقا همون روزی که ادرین اون کتاب رو از خونه اورده بود و ما به پدرش شک کردیم اون شرور شد ، امکان نداره همه چی تصادفی باشه ، حالا هم که فکر میکنم هاک ماث برای یه هدفی معجزه گرامون رو میخواد و دقیقا یک سال بعد مرگ مادر ادرین ، هاک ماث ظاهر شد و از اونموقع فعالیت های گابریل اگرست تو اجتماع کم
شد ، امکان نداره همش اتفاقی بوده باشه ، باید ته توشو دربیارم ، هعیییی
(پایان فلش بک )
دم در کلاس بودم ، خوشبختانه معلم نرسیده بود در رو باز کردم و با دیدن الیا یاد دیروز افتادم ،
ادرین : مرینت ؟ حالت خوبه ؟ دیروز منتظرتون بودیم /
مرینت : ها دیروز ؟/
نینو : اره مگه الیا بت نگفت ، بیرون بودیم زنگ زدیم شما هم بیاین ، ولی خوب الیا گفت کار داری /
مرینت : اها ... هه اره کار داشتم ، حالا یه سری دیگه میریم بیرون /
لایلا : اره حیف شد دیروز نیومدی خیلی خوش گذشت /
ای ادم مارموز ببین چیجوری داره نقش بازی میکنه ، چه بخوام چه نخوام دیگه نمیتونم بزارم با ادرین تنها باشه
مرینت : اععع تو هم بودی ، چه حیف سری بعد حتمااا میام /
نمیدونم چرا ولی به صورت عجیبی این بشر اشنا بود مخصوصا بعد از اینکه قیافه اصلیش رو دیدم
الیا : هویی مرینت میشه حرف بزنیم /
وایییی الیا رو یادم رفت حالا چیجوری گندی که دیروز زدم رو جمع کنم /
نینو : هی شما دوتا واقعا دعوا کردین ؟/
مرینت : بعدا الان نمیشه /
الیا : همش میگی بعدا بعدا بعدا بعدا ، حتی نمیدونم چته ، دیروز چت شده بود ؟ چرا اونطوری کردی ؟ هاا؟ جواب بده ، بزار بدونم تا بتونم کمکت کنم ، من رفیقتم ولی حالم از خودم بهم خورد وقتی دیروز اون حرفا رو زدی و اصلا نمیدونم درباره چی صحبت میکردی ، باید بدونم چته تا بتونم درکت کنم ، احساساتت برام مهمه تو برام مهمی واسه همین از دیروز چشام رو رو هم نزاشتم و همش خودمو سرزنش کردم که حتی نمیدونم رفیق صمیمیم چشه ...من ...هق ..من /
نتونست بقیه حرفاش رو بزنه و زد زیر گریه ، نینو رفت پیشش تا ارومش کنه ، گیج بودم خیلی گیج همه حرفاش تو ذهنم میچرخید ، دوباره انجامش دادم ، چرا ؟ چرا همش به کسایی که میخوان نزدیکم بشن صدمه میزنم چرا ؟ نمیخواستم ...نمیخواستم به یاد بیارم .. ولی ناخواسته همش یادم امد « هوییی دیوونهه» « نگاش کنین این همون روحه اس ؟»(اینا خاطراتشه داره یادش میاد )« اره همون روح خانه متروکه » «نگاش کن خیلی عجیبه » «هویی بهمون نزدیک نشو » « جیییغ من میترسممم» خاطرات اون عوضیا ، چرا یادم اومد ،چرا..
مرینت : چرا...چراا/
بی اختیار اشک هام از چشمام ریخت ، داشتم گند میزدم ، نباید گریه کنم ، باید لبخند بزنم و بگم هیچی نیس ، باید از الیا عذرخواهی کنم و تمومش کنم ، ولی بند نمیاد .. گریم بند نمیاد ...
از زبان ادرین : الیا افتاد رو زمین و زد زیر گریه ، بین اون دوتا چیشده بود ، برگشتمو با حالت سوالی مرینت و نگاه کردم که با چیزی که دیدم خشکم زد ، داشت گریه میکرد ...
ادرین : م...مری..نت/ با صدای من همه به سمت مرینت برگشتم از جمله الیا ، همه حتی الیا با تعجب به مرینت نگا میکردن
از زبان مرینت : همه با تعجب بهم زل زده بودم ، اشکام بی اختار میومد و دست خودم نبود ، همچی بهم ریخته بود ، همش
بخاطر این بود که قرصام تموم شده بود ، حالا قرصی نبود که تاثیر اون چیز لامصب رو از بین ببره ، نمیتونستم به گریسون بگم چون هیچکس جز یه نفر درباره اش نمیدونه ، به اون یه نفر هم دسترسی نداشتم ، اگه به گریسون میگفتم از اول نمیزاشت به این عملیات بیام .
حالم بد بود و سرم گیج میرفت و اشکام بی اختیار میومد ادرین داشت سمتم میومد که عقب رفتم
مرینت : ن..نیا /
ادرین : مرینت اخه چت شده /
سرم گیج رفت دستمو جلوی دهنم گذاشتم ، چرا اخه الان ؟...
از زبان نینو : داشت گریه میکرد یهو دستشو جلو دهنش گذاشت و خون بالا اورد ، باورم نمیشد ، مرینت چیشده
از زبان مرینت : عالی شد ، یه دستمال از تو جیبم گرفتم و دهنمو پاک کردم ، همه انقدر شوک بودن که حتی نمیتونستن چیزی به زبون بیارن ، سرم درد میکرد ،
الیا : دک...تر ...باید بریم درمانگاه /
مرینت : فکر کنم شوکتون کردم ، ببخشید ..الیا بیا بعدا صحبت کنیم ..امروز فکر کنم بهتره برم خونه ../
سریع از کلاس بیرون رفتم از مدرسه خارج شدم ، گند زدم الان خیر سرم باید حواسم به لایلا باشه ، دم در مدرسه وایستاده بودم که با صدای یه نفر برگشتم ،
لایلا : مثل اینکه حالت خیلی بده ؟/
این از کجا اومد ، اومد نزدیکم خیلی نزدیک و گفت
لایلا : ادرین نباید عاشقت بشه چون واسه منه /
مرینت : نمیتونی به اجبار برای خودت کنیش /
پوفف به عنوان یه ادم خوب حرف زدن سخته اگه خودم بودم از گفتن این حرف پشیمون میشدی تو افکارم غرق بودم که با چیزی که انگار یه سطل اب یخ ریختن روم
لایلا : بیخیال خودتم هیچ حسی بهش نداری /
مرینت : چ..ی ..چرا..چرت میگی /
اومد نزدیک و دم گوشم گفت :
لایلا : بیخیال فکر کردی اگه قیافتو عوض کنی نمیشناسمت ......ویولت /
خبببب اینم از این پارت 😁 امیدوارم خوشتون اومده باشه ، لایک و کامنت فراموش نشه ، نظرتون رو راجب پارت های بعد بگین ، فعلاا
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
عالیییییی
مرسیییی😁❤
پرنسس بعدی رو بده بیاد لطفاً
راستی اگه میتونی داستان منم بخون خوشحال میشم اگه کامنت بزاری
الان کوهم هروقت برگشتم هم پارت بعد رو میزارم هم رمانت رو میخونم 😁😁
ب همه میگی پرنسس آرتین😂😂
نه دیگه فقط به شما دوتا
What the hell is going on in this amazing story???????! Next part
عالییییییییییی
Thank you 😁❤
وااای اجییی بینظیر بود
زود تر بزارررر❤
چشمم😁😁❤