جمله اشتباه p7

باورم نمیشد اون...اون..چیفویو بود! ولی اون اینجا چیکار میکرد؟؟ مگه نباید توی میورا(یه شهر توی ژاپن) میبود؟؟ چیفویو:یو هیتوها چان هیتوها:یو ،وایسااا تو اینجا چیکار میکنی؟؟ چیفویو: اومدم یه چند روزی توکیو که تورو دیدم،واقعا بزرگ شدیااا هیتوها:اوم تو هم همینطور چیفویو: با اون آیری دیوونه هنوز هم دوستی؟ هیتوها:هیییی به دوست من نگو دیوونه هاااا ،البته حق هم داری...ولی اون الان یه دختر خجالتیه مطمئنم ببینیش اصلا نمیشناسیش..

چیفویو:دروغ نگووووو اون همیشه مثل سگ منو کتک میزددددد من یه عالمه ورزش رزمی رفتم تا بتونم شکستش بدم ولی نتونستممممم هیتوها:هعی اره دیگه...راستی الان کجا میمونی؟؟ چیفویو: یه هتل گرفتم تا آخر این هفته هیتوها:پس بعدش میخوای کجا بمونی ؟؟ چیفویو:نمی‌دونم..... هیتوها :واقعاااا خنگییییی فردا جمعه هستتتت چیفویو:عههههه حالا چیکار کنممم هیتوها:اگه میخوای بیا چند روز خونه ما خونه سه خوابه هست یه اتاق مهمون داره بیا همونجا چیفویو :نگو که آیری هم هست‌‌‌....اینجوری به علت خفگی در خواب میمیرممم هیتوها:نه نترس چیزی نمیشه

چیفویو:حالا ببینم چی میشه هیتوها:بیا این شمارم هرچی شد زنگ بزن چیفویو:باش ممنون (از زبان مایکی ژون🌚) واییی واقعا آدرس سختی بود آخه اینهمه جا چرا باید بره یه رستوران توی ناکجاآباد حالا مهم نیست مهم اینه پیداش کردم...بزار موتورمو پارک کنم.... (از زبان هیتوها) پاشدیم که حساب کنیم که یکهو یکی هولم داد نزدیک بود بیوفتم که افتادم تو بغل چیفویو و اونم گرفتم..

(از زبان مایکی ژون) اومدم درو باز کنم که با این صحنه مواجه شدم هیتوها تو بغل یه پسر دیگه بود.....نمی‌دونم چرا ولی دست خودم نبود رفتم سوار موتور شدم و برگشتم به موتور فروشی اهههه باید ازش معذرت خواهی میکردم ولی دست خودم نبود نمیتونستم اون صحنه رو ببینم... اهههه نباید به این فکر کنم... نکته اینه که اون دوست پسر دارهههه و بخواطر اشتباه من رو من افتادددد اههه من چقدر اح۲۲مقم

نکته:بچه ها زادگاه هیتوها و آیری میورا هست یه شهر کوچیک تو ژاپن که اونجا باهم دوست شدن ، چیفویو همسایه هیتوها بود و باهم دوست بودن‌....ولی هیتوها و آیری بعد سن ۱۲ سالگی به توکیو میان و با هاروکو آشنا میشن که حالا بعدا میفهمیم چطوری و داستان اینکه چیفویو از آیری میترسه اینه که اون موقع آیری چیفویو رو آنقدر اذیت میکرده و دست مینداخته که چیفویو ازش خیلی می‌ترسیده