
خلاصه داستان : اینجا یک آکادمیه که بین 3 پادشاهی مار سفید ، گرگ سیاه و شیر طلایی ساخته شده . کسانی که صاحب جادو هستند از 3 پادشاهی برای تحصیل به اینجا میآیند. ویولت اندرسون دختر طرد شده خاندان دوک اندرسون همزمان با تنها وارث حقیقی جادوی نور وارد این مدرسه میشه اونم در حالی که جادوی نور فقط مخصوص اندرسون هاست . ولیعهد های 3 پادشاهی دل به دل این دختر به اصطلاح دختر اصیل اندرسون می دهند ولی اینجا آکادمی رز سیاهه و برای برد باید همه کار بکنی !

ویولت اندرسون:تنها دختر دوک اندرسون. از کودکی تحت آموزش بوده و احساسات رو کنار گذشته . وظیفه اش این هست که با یکی از ۳ ولیعهد ازدواج کنه. به عنوان وارث نور شناخته میشه.

کارسون اندرسون: پسر دوک اندرسون. مورد ستایش کل پادشاهی شیر طلایی . تو شمشیرزنی کسی حریفش نمیشه . زیاد با خواهرش روابط خوبی نداره . او صاحب جادوی آتش هست.

گالیوا اندرسون: دوک بزرگ شیرطلایی. بخاطر جادو و ثروت بسیارشون شناخته می شوند. و تنها ستون محکم پادشاهی هستند. اون میخواد با استفاده از دخترش به تمام پادشاهی تسلط معتلق داشته باشه.

هانا اندرسون: دوشس زیبا اندرسون ها. با اینکه مادر واقعی ویولت و کارسون نیست ولی از بچگی بزرگشون کرده . اون قبلا دختر بارون گرگ سیاه بوده ولی گذشته اش توسط دوک پاک شده.

دیمن لاینس : ولیعهد شیرطلایی. از بچگی با ۲ ولیعهد پادشاهی دیگر بزرگ شده. از اندرسون ها متنفر است. جادوش مثل کارسون اندرسون آتش هست و از این موضوع متنفره.

باستین اسنیک : ولیعهد مار سفید. به ناشی و شیاد بودنش معروفه . جادوش یخ هست . با توجه به اینکه مورد تنفر همه است ولی اجبار به احترام براش هست.

لوگان وولف: ولیعهد گرگ سیاه.پادشاهی گرگ سیاه بخاطر جادوی های مرگ بارشون یعنی کامانسو شناخته شده اند . لوگان قوی ترین کامانسو رو داره .

آرین: یک دختر ساده ی روستایی که بخاطر اینکه تونست یک حیوان الهی رو رام کند به آکادمی دعوت شده. تو روستاشون بخاطر زیباییش شناخته شده است. هنوز علت جادو داشتنش مبهم است.

ژولیت مورسیا: دختر کنت مورسیا. صاحب گل های رز. بخاطر کنترلشون بر گل و گیاه ها شناخته شدند. اون دختر بزرگتره و از بچگی عاشق کارسون اندرسون بوده.

جولیا مورسیا: دختر دوم کنت مورسیا. اون مثل خواهرش نتونست جادو رو از خودش نشون بده ولی بخاطر اینکه سنگ مانا درون بدنش وجود داره مجبوره وارد آکادمی بشه.

بلیندا وولف: خواهر ناتنی لوگان. اون از ته قلبش عاشق برادرشه ولی توسط اون پس زده میشه. جادوی ضعیفی داره و پادشاه گرگ سیاه ترجیح میده اون وارد آکادمی نشود.

ویلیام وینستون: دوک جوان گرگ سیاه که تو ۱۳ سالگی به عنوان دوک انتخاب شد . بیشتر مردم اون رو نامزد غیر رسمی بلیندا وولف می دونند. لوگان، ولیلیام دشمن سرسخت خودش می داند. جادوش کامانسو هست که بعضی ها میگن از مال لوگان قویتره!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
تو داستانای قبلی کلا اسم شخصیتا یادم نمیموند مجبور شدم بنویسمشون تا داستانو درست بفهمم
آره داستان قبلیم از نظر تعداد شخصیت بکم زیادی بودی😂
مرسی که وقت گذاشتی و خوندی❤️
چرا کراشا رو ریختی تو رماناااا
دیگه دیگه تو که منو میشناسی
بیا پیش بینی کن کیا آخرش میمیرن
پارت اول رو بدی میفهمم
اگر درست بگم توام باید مرگ های نبرد امپراطوری رو حدس بزنی که عمرا بتوانیییی
فک کنم همشون بمیرن
نه یه چندتااا شون زنده میمونن
من بچه خوبیم خودت که میدونی چقدر با مرگ تو داستان غریبه ام،نه؟
باشه بچه خوب تو فقط پارت جدید بلونا اینا رو منتشر شد ببین کلا نظرت درمورد من تغییر میکنه
کراش اولت کیه؟
هرکی رو بکشی من قرار میدم مطمئن باش
قرار نه،قر منظورم بود😭
ولیعهد گرگ سیاه و شیر طلایی😭
کراششش
از همین اول میگم رو دیمن کراشم🤡😂
منی که عاشق کشتن کراش مردمم
هعی مهسا تو شروری شروررر
نالاحت شدم حالا امشب پارت آخر من نمیخواهم پرنسس باشم رو بهتون هدیه بدم
منتظر میمونم..... ناظر بودم
مرسیییی پارت ۱ رو آماده کردممممم به زودی میذارممم