
آیلین روبروی عمارتی بزرگ و با عظمت ایستاده بود و خاطراتش را مرور میکرد روزگاری که در حیاط همین عمارت بازی میکرد و ورد های جدید یاد میگرفت عمارتی بزرگ با سنگ های مرمر سفید و در دو لنگه ی بزرگ و مشکی و سنگ فرش های شطرنجی قدم به جلو میگذارد هنوز مردد است با احتیاط از پله ها بالا می رود صدای برخورد کفشش با پله ها و ضربان قلبش در هم آمیخته چنان که گویی این تنها صدای دنیاست چند دقیقه بعد به بالای پله ها می رسد دقایقی که برای آیلین به اندازه سالها طول می کشد نفسش را حبس می کند و تقه ای به در میزند
در با صدای قژقژ بلندی باز میشود روبروی در فضای بزرگی است مجسمه نقره ای بزرگی از جادوگری شنل پوش در کنار پلکان بلندی است که روبروی در قرار دارد مجسمه با سنگ های زمرد تزیین شده فرشی به رنگ سبز لجنی روی پلکان بلند پهن شده که تا روبروی او میرسد روی فرش دقیقا روبروی آیلین جن پیری ایستاده است جن حوله ی آشپزخانه ای که به دور خود پیچیده را در مشت میفشارد و با چشمان متعجب به آیلین خیره شده چند ثانیه ای جن و ساحره به یکدیگر نگاه می کنند سپس جن همانطور که به ساحره ی متعجب زل زده قدمی به عقب برمیدارد و به مانعی اصابت میکند آیلین و جن هردو به مانع نگاه می کنند جن ترسیده سریعا حرکتی مانند سجده می کند مانع در واقع پیرمردی با موهای جوگندمی بلند صورتی کشیده و قدی متوسط است که شنلی کوتاه و لجنی به تن دارد پیرمرد بدون توجه به آیلین اشاره ای به جن میکند جن بدون اتلاف وقت از آنجا دور می شود و آیلین و پیرمرد تنها می مانند
پیرمرد با نگاهی سرشار از نفرت آیلین را نگاه می کند آیلین لب هایش را باز می کند اما صدایی خارج نمیشود کلمات در برابر گفته شدن مقاومت میکنند _س س سلام پدر من پیرمرد دستش را بالا می برد و بلافاصله سکوت میشود _یکی رو میشناسم که میگفت هیچوقت برنمیگرده ولی الان برگشته و تنها هم نیس پسر عموت گفته بود برات نامه مینویسه ننوشته؟ _چرا اون نامه رو خوندم ولی باید باهاتون صحبت کنم می میشه بیام تو پیرمرد به نشانهی موافقت سر تکان می دهد و به سمت پله ها می رود آیلین هم پشت سر او وارد عمارت می شود هردو از پله های مارپیچ بالا می روند پله ها به اتاق مبله ی کوچکی ختم می شود که دور تا دورش را در های طوسی رنگ پوشانده است هردو روی مبل های لجنی مینشینند و پیرمرد شروع به صحبت می کند _خب چرا اینجایی؟؟ _م من میخوام ب برگردم پدر اشک صورت آیلین را پوشانده و صدایش میلرزد اما پیرمرد حتی به دخترش نگاه هم نمیکند به دری از معدود در های طوسی رنگ نگاه میکند _من منتظرت موندم آیلین دوسال کامل منتظر موندم منتظر دخترم دختری که با عشق بزرگش کردم منتظر تنها وارثم ولی 9 ماه پیش که بهم خبر دادن حام*له شدی امیدم از دست رفت من دختر پاک خودمو میخواستم میخواستم فراموش کنم چیکار کردی و برت گردونم ولی الان
نگاهی آمیخته با چندش به دخترش انداخت و ادامه داد _الان نمیتونم توله ی اون پسره رو تو این خونه راه بدم پس اگه میخوای برگردی پیرمرد حرکتی سریع و ناگهانی میکند با سرعتی که برای مردی بدان سن و سال عجیب است به سمت دخترش برمیگردد و چوبدستی اش را تکان می دهد نوری به رنگ سبز از چوبدستی خارج میشود آیلین با سرعتی بیشتر از پیرمرد چوبدستی اش را بیرون می کشد و فریاد می زند _پروته گو طلسم پیرمرد در میان راه مانند ترقه میترکد لبخند کمرنگی روی لب های پیرمرد مینشیند _نه انگار هنوزم سر حالی هر چند این فایده ای برات نداره آبورسید(این طلسم از واژه ی abort و feticide گرفته شده) _پروته گو نه پدر نه خواهش میکنم حداقل به حرفام گوش بدین اشک و فریاد و التماس هیچ تاثیری در پیرمرد نداشت _مگه حرفی برای گفتن داری تو دوسال پیش همه ی حرفاتو زدی آبورسید آیلین هیچ چاره ای نداشت بدون وقفه سپر مدافع درست میکرد و تلاش می کرد پدرش را آرام کند
برو نتیجه چالش داریم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سوروس احتمالا یه آهو
عااالی
سوروس : به نظرم میشد .... بههههه گربه! (:
عالیه 💖🙃
عالیییی
کارکتر موردعلاقم سوروس بنظرم آهو می شد
تانکس _ فکر کنم گرگ ؟(چون پاترونوسش مثل خودم گرگه)
شاید
ولی سپر مدافع از احساسات میاد
ج.چ۱: حتما ادامه بده ، کارت عالیه
ج.چ۲: سوروس ،.، فکر کنم آهو ، مثل پاترونوسم
😍😊
شاید
ج چ1:اره
ج چ 2:هرماینی، نمیدونم شاید جغد یا آهو
💚😍
جغد به هرمیون میاد
ج.چ: حتما، خیلی قشنگ نوشتی
ج.چ2: سوروس، خب فکر کنم یا آهو میشد یا مار
تنکس
حالا چرا مار
چون زبونش کمی زیاد نیش داره😅
ولی خب... آهو بیشتر بهش میاد
کی پارت بعدو میدی؟؟
یکی دو روز دیگه
چالش 1:ادامه بدم؟؟اره
چالش 2:کاراکتر مورد علاقه ات کیه و اگه جانور نما بود چه حیوونی میشد:هر حیوانی که بگی...همه کاراکترا مورد علاقمن به جز عنبریج
😍🙏🏻🙃
عنبریج احتمالا خوک بشه
خوک زیاده قورباغه میشه