هیچ
^واقعا فکر میکردم یه پری باشی.. به اندازه یه پری زیبایی باور کن... -اممم اره... ^بهتره من برم به اتاق خودم و تو هم بری تو اتاقت و استراحت کنی.. راستی.. مراقب تیانا باش.. اون تحمل اینو نداره که کسی از خودش خوشگلتر باشه.. همه پری غرغرو صداش می کنن. میفهمی که؟ -گمونم متوجه شده باشم... ^برای ناهار میام دنبالت... بهتره لباست رو عوض کنی چون الان تقریبا نابود شده... -حتما.... سوفی وارد اتاق 32 شد... هیچکس توی اتاق نبود... جز یه گربه سیاه که روی یکی از تخت ها خوابیده بود... -میبینم که تو هم مثل من راهتو گم کردی... فکر نکنم جات اینجا باشه... سوفی کنار گربه نشست.. اسم هر کسی روی تخت خودش حک شده بود و قطعا تخت سوفی اون نبود... اما سوفی با خودش فکر کرد کسی اینجا نیست که بخواد بهم گیر بده... کنار گربه نشست و آروم نازش کرد... گربه آروم خر خر می کرد... گربه چشماش رو باز کرد و به سوفی نگاه کرد... با یه جیغ بلند یهو تبدیل به انسان شد: معلومه داری چیکار می کنی؟؟ صداش کاملا پسرونه بود.. قیافه ش کاملا پسرونه بود... سوفی از جاش پا شد و عقب عقب حرکت کرد: تو دیگه کی هستی؟؟ فکر می کردم پسرا نمیتونن به خوابگاه ما بیان... پسره از چشاش خون میبارید (عصبانی بود)... گوشای گربه ایش هنوز سر جاش بود.. یهو آروم شد و با خر خر گفت: تازه واردی؟ سوفی سرش رو تکون داد... پسر به یه طرف اتاق که تخت سوفی بود نگاه کرد و زیر لب اسمشو از حکاکی رو تخت خوند: سوفی اندرسون... -تو اتاق دخترا چیکار می کنی؟؟ پسر تو چشمای سوفی زل زد و بلند گفت: قوانین اونقدری مهم نیستن که بخوام ازشون پیروی کنم.. در ضمن یکی از دوستای من تو این اتاقه.. پس نیازی نداره برای دیدنش ازت اجازه بگیرم... یه نگاه به سر تا پای سوفی انداخت: انگار یه جایگزین واسه تیانا پیدا شده... قراره خیلی حسودی کنه... -از لحن حرف زدنت خوشم نمیاد... پسر رفت سمت تختی که روش خوابیده بود: برام مهم نیست... دوباره شکل گربه در اومد و خوابید رو تخت...
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
عالی بود
منتظر پارت بعدی هستم