لاری دندان هایش را به هم میفشارد و به سمت بشکه های چیده شده در کنار دیوار میرود لیوانی باریک و بلند را پر از نوشیدنی صورتی رنگی میکند و به سمت زن برمیگردد لیوان را روی میز میگذارد و آن را به سمت زن هل میدهد سپس روی پیشخوان خم میشود و شروع به حرف زدن میکند
_خب نمیخوای بگی چیشده که بعد این همه وقت سر از اینجا در آوری؟؟
زن که ظاهرا آیلین نام دارد دست از چرخاندن لیوان برمیدارد و مستقیم به چشم های عسلی رنگ پیشخدمت نگاه میکند
_نمیدونستم فضولی هم به خصلت هات اضافه شده اگر نه نمیومدم الان هم نیازی نمیبینم کارامو به یه پیشخدمت فضول توضیح بدم
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
35 لایک
عالیه💜
اصلا فکر نمی کردم انقدر قشنگ باشهههه
داستانت فوق العادست
تنکس
جوری که آیلین و پسرشو دوست دارم قابل بیان نیست...
لایک به توان هزار
یه داستان خوب پیدا کردمممممم بعد سال هاااا
خیلی خوب مینویسی
تنکس🙃
قشنگ بود:)
🙃
🙏🏻🖤💚
در انتظار پارت بعد...
ادامه بده عالی بود
🙃
ادامه بدیااا....
منتظر پارت بعدم...
تنکس
حاجی برگام!
حتما ادامش بده
از چه لحاظ برگ ریزون بود؟؟؟ 🤔🤔
من کلا وقتی زیاد از یه چیزی خوشم میاد اینو میگم
آهان