
این پارت جدیییید:))))) ناظران عزیز خواهشمندم زودتر منتشر کنید دیگه جدیدا همه تستام بعد از 25 یا 26 ساعت منتشر میشن زودتر بمنتشرانید:): 💜 حمایت یادتون نرههه

P6:چه وون ویو: ¶به هرحال... الان دیگه منم هستم سه تایی یه درسی بهشون میدیم که نفهمن از کجا خوردن. مینا یه قلوپ بعد از گفتن این از میلک شیکش میخوره. گارام نشسته بود و قشنگ میشد فهمید که داره از عصبانیت اتیش میگیره چون صورتش کاملا قرمز شده! تو سکوت کامل بودیم که سوآ با قیافه متعجب و استرسی به سمتمون اومد و صندلی میز بقلی رو برداشت و اومد کنار ما نشست ∆هی هی هیییی چه خبر شده بچه ها میگن دوباره با جیمین و جونگ کوک دعواتون شده. -داشت میشد. تا اومدم جوابشو بگم دبیر جئون اومدو پسر و برادرزاده شو به دفترش احضار کرد. سوآ هین بلندی کشید و با صورت نگران تر گفت∆وایییی شوخی میکنیییییی!!!!! یه دستشویی رفتم نگا چه چیزایی که نشددددد!!! ¶اهم! نمیخواین معرفی کنین چه وون جان؟ و یه لبخند زایه زد و به منو گارام نگاه کرد. سوآ هم با قیافه ی خیلی فضول و کنجکاو داشت به ما و مینا نگاه میکرد +عاو..ایشون مینا دوست بچگی منو چه وون هست*رو به سوآ گفت و بعد رو کرد به مینا و گفت* ایشون هم سوآ یه جورایی اولین دوست ما تو دانشگاه هست:) ∆اووووووو از دیدنت خوشحالم^^از الان به بعد توهم دوست منی^^🫀 ¶منم از دیدنت خوشحالم عزیزم🥺😀🫀

$همون لحظه، جونگ کوک ویو: اصلا دلم نمیخواد برم و دوباره روزمو با حرفای مسخره ی بابام خراب کنم ولی اگه الان نرم زندگیم و خراب میکنه... *چند مین بعد،همچنان جونگ کوک ویو* رسیدم دم در. قیافه ی کاملا بی احساس و کلافه به خودم گرفتم و به جیمین نگاه کردم. اونم دست کمی ازم نداشت.. اونم اندازه ی من کلافه بود و گوشاش کاملا از عصبانیت سرخ شده بودن. نفس، عمیقی کشیدم و در زدم. ؛ بیاین تو )رفتیم تو و رو دوتا صندلی روبه روی میز بابام نشستیم. اونم پشت میزش بود. ×خب، چی کارمون داری. $دبیر جئون کمی مکث میکنه و با صدای نسبتا بلند و درحالی که به روبه روش یعنی چشمای جونگ کوک و جیمین خیره شده میگه ؛ شما دوتا خجالت نمیکشید؟! بعد از دوماه پاشدید اومدین دانشگاه بعد هنوز 24 ساعت از اومدنتون نگذشته دارین قشقرق به پا میکنین؟!!! میدونید چقد خودمو جلو مدیر کوچیک کردم که شما دوتا هنوزم اینجا دارید چپ و راست هرکاری که دلتون میخواد میکنید!!*صداشو بلند تر میکنه* اینهمه دم گوشتون اواز خوندم که اگر میخواید زندگیتونو به باد ندم عین دوتا بچه ی عادی و اروم تو دانشگاه رفتار کنید بیشتر ازین سر بقیه قلدری نکنید*کاملا داد میزنه و دستاش و رو میز روبه روی جیمین و جونگ کوک میزنه و پا میشه، گرفتید چی میگم دیگه؟!* پس کی میخواید درست شییید!!!با داد اخرش تحملم و ازدست دادم و متقابلا در حالت نیم خیز قرار گرفتم و دستم و گزاشتم رو به روی دستاش روی میز و داد زدم×کی میخوای بفهمی با تهدید و داد نمیتونی زندگی یه نفرو عوض کنی!!؟ چرا یه جوری میگی انگار ما خودمون خود به خود به این روز افتادیم! اگه تو با اخلاق پول دوستیت نبودین و اینهمه مارو تو خونه ش*ک*ن ج*ه(ناظر تروخداااااااا)نمیکردی ما هیچوقت به این روز نمیفتادیم که الکی سر بقیه قلدری کنیم و اینهمه حرف پشت سرمون نبود!!! جیمین با اخم غلیظی به ما خیره شده بود و معلوم بود که به زور داره خودشو کنترل میکنه...

فلش بک به دوسال پیش:دبیر جئون رو به پنجره ی اتاقش ایستاده و پشتش به جیمین و جونگ کوک هست ؛باید برای دانشجوهای دانشگاه قلدری کنید،مخصوصا دختر مدیر کانگ! ÷چی؟!ولی عموجان ما... ؛ ولی و اما نداره! همین که گفتم! $جونگکوک با عصبانیت و صدای نسبتا بلند میگه... ×یعنی چی!!! تو مارو مجبور کردی از رویامون دست بکشیم و بیایم تو این دانشگاه کوفتی درس بخونیم تا یه گرون از جیب جنابعالی کم نشه بعد الان داری میگی کاری کنیم که نصف کره دربارمون بد حرف بزنن و از جایی که هستیمم پایین تر بریم؟! 😡ببینم تو بابامی یا دشمنم؟! اصلا برات مهم هس که یه پسر داری که دلش میخواد به چه جاهایی برسه؟! اصلا... $حرف جونگکوک با سی لی تو صورتش نصفه موند.. ؛ خ فه شو! دقیقا به خاطر اینکه پسرمی باید به حرفم گوش کنی! اون مدیر کانگ لن تی باید مدیریت و به من بده و شما دوتام فقط دوتا صلاح برای جنگ با اونید! هیچ میدونید اگه مدیریت به من واگذار شه چقد پول تو جیبم میاد!؟ ÷یعنی ارزش پسر و برادرزاده ات از پول برات کمتره!؟مگه الانم به اندازه کافی نداری؟ عمارت سیصد متری و حقوق میلیاردی( داد میزنه)برات کمه؟! انقد پول دوست نباش یکمم برا ما ارزش قابل باش!! $دبیر جون داد میزنه ؛ چرا فک میکنید برا من مهمید؟! شماها قاتل خانوادمین! اگه شما نبودید داداش و همسرم هنوزم پیشم بودن!😡 همینم که تا الان نگهتون داشتم باید خداتونم شکر کنید!!) $جیمین با داد ÷انقد تو سرمون نکوب مگه ما خودمون خواستیم اینجوری بدنیا بیایم؟ *تقریبا داره عربده میزنه* اگه تو یکم از پولاتو به بابام میدادی الان داداشت پیشت بود! انقد مارو مقصر ندون باعث و بانی همه ی اینا فقط و فقط *کاملا با تمام وجود داد میزنه*خودتییت!!!!! $بعد از اون جونگکوک و جیمین با شتاب و عصبانیت و بغضی که ته گلوشون گیر کرده از اتاق دبیر خارج میشن و به سمت عمارت شون میرن. و از اون روز به بعد هربار که با حرف دبیر جون مخالفت میکنن،سخت ش*ک ن*ج*ه میشن... تا وقتی که دیگه نمیکشن و از سر اجبار قلدری رو سر بچه ها شروع میکنن و ازون روز به بعد بدنام ترین مدرسه میشن!
(میکا: خب بزار یه توضیحی بدم چون مطمئنم الان همگی کامل گیج شدید، مادر جونگکوک یک ماه بعد از بدنیا اومدنش سرطان میگیره و بعد از شش ماه فوت میشه و پدر جونگکوک ، اون رو مقصر میدونه! و برادر بابای جونگکوک و زنش یعنی، پدر و مادر جیمین وضع مالی خوبی نداشتن و بابای جونگکوک با اینکه خیلی پول داشت اما پول دوستیش اجازه نمیداد به برادرش کمک کنه، بعداز بدنیا اومدن جیمین خانواده ی جیمین کاملا ورشکست میشن و بابای جیمین برای اینکه پول دربیاره دست به دزدی میزنه. و تا پنج سالگی جیمین که یه بار وقتی درحال دزدی هست صاحبِ خونه ای که داشته می دزدیده از راه میرسه و بابای جیمین اون رو میکشه، و در نهایت حکم اع دا م بهش میدن و بابای جیمین اینجوری میمیره و مادرش هم بعد از چندروز سکته قلبی میکنه و میمیره.. و باز هم بابای جونگکوک میگه اگه جیمین نمیومد هیچوقت اینجوری نمیشد. و برای همین از جونگکوک و جیمین متنفره, حالا ازونور بابای جونگکوک به خاطر همین پول دوستیش میخواد کاری کنه که مدیر قبلی، یعنی مدیر دوسال پیش بازنشسته بشه و ازون دانشگاه بره، چون اگه اون بره مدیر میشه بابای جونگکوک! حالا بابای جونگکوک چجوری کاری کرد که مدیر قبلی از مدرسه بره؟مدیر قبلی خیلی خوب و مهربون بود و هیچوقت به خاطر همین هیچکس تو مدرسه قلدری نمیکرد، بابای جونگکوک میخواست کاری کنه قلدری تو مدرسه زیاد بشه و مخصوصا سر دختر مدیر قبلی که تو همون دانشگاه بوده قلدری بشه تا بعد مدیر قبلی و مجبور کنه که از مدرسه بره، و مدیر قبلی رفت اما بابای جونگکوک هنو مدیر نشده،... گرفتید چیشد دیگه؟ 🤡♡)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیی عزیزم دستت دردنکنه
:) 🤎🧸🤎🤎🤎