
هر وقت این پارت منتشر شد لینک ویسگون رو میزارم
من این p رو دیروز گذاشتم و بخاطر حرف هایی که تو این اسلاید گفتم منتشر نشد، و درمورد همون موضوعی بود که توی پارت های قبل دربارهش توی کامنت های حرف زدیم. لینک ویسگون رو توی کامنت ها میزارم و اینکه نظرتون رو همین جا بگید، به ویسگون دیر تر از تستچی سر میزنم
تهیونگ گفت: آزولا برای جلب اعتماد مردم حتما یکشنبه هارو میره کلیسا ، نگران نباش افرادی که توی بار بودن یکشنبه ها توی کلیسا پیداشون نمیشه. آرو سرش رو تکون داد و زویی روبه تهیونگ گفت: قربان، ی فنجان دیگه قهوه میل دارید؟ تهیونگ نگاهی به زویی انداخت و گفت: نه، تاحالا ندیدمت خدمتکار جدیدی؟ + بله. زمان رفتن به کلیسا بود. تهیونگ و آرو سوار بر کالسکه مشکی رنگ، به کلیسا رسیدن. وقتی وارد شدن آزولا روی صندلی ردیف اول نشسته بود . چون تقریبا صندلی ها پر شده بود آرو و تهیونگ ردیف آخر نشستن و همگی شروع کردن به خوندن دعا. بعد از خوندن دعا آزولا از کشیش سوال عجیبی رو پرسید: آیا بدست آوردن چیزی که برای ما نیست، یا حداقل دیگه برای ما نیست کار درستیه؟ کشیش لحظه ای فکر کرد و گفت: احساس میکنم سوالت نیاز به جزئیات بیشتری داره ولی اینو همیشه یادت باشه دخترم؛ ما نمیتونیم چیزی رو از صاحبش بدزدیم. با جمله ی آخر کشیش ، تهیونگ پوزخند صداداری زد و آزولا سرش رو برگردوند. افراد توی کلیسا از جمله کشیش همه به تهیونگ و آزولا زل زده بودن؛ مِیدون، میدون نبرد بود.
آزولا سرش رو به جلو برگردوند و چیزی نگفت. همه نفس عمیقی کشیدن. آرو و تهیونگ داشتن به سمت کالسکه میرفتن که آزولا به سمتشون امد ، بی مقدمه گفت: بهتره که سد راهم نشی، چون برنده ی این بازی منم. + این یک بازی نیست، زندگیه واقعیه. در زندگی واقعی هیپ کسی از سرنوشت خبر نداره. آزولا بعد از شنیدن کلمه ی " سرنوشت " لبخندی زد و مکان رو ترک کرد. تهیونگ در اتاق پذیرایی نشسته بود . آرو ی سینی با دو استکان قهوه دستش بود و وارد اتاق شد. آرامش حاکم در خونه با ورود یهویی جونگکوک بهم خورد. جونگکوک نفس زنان محکم در ورودی اتاق رو باز کرد و وارد شد. دستش رو روی در گذاشت کمی نفس کشید. آرو سینی رو روی میز گذاشت و نگاهی به تهیونگ انداخت و بعد به جونگکوک، تهیونگ از آرو هم متعجب تر بود. جونگکوک بلاخره از در فاصله گرفت و گفت: تمام راه رو دوییدم. + چیزی شده ، جونگکوک؟ جونگکوک لبخندی زد و گفت: تهیونگ مطمئنم تو هم بعد از شنیدن این خبر به نفس زدن میافتی.
تهیونگ گفت: خب بگو ببینم چیشده. + امروز توی جلسه بودیم و- + برو سر اصل مطلب. + تو انتخواب شدی! تهیونگ گفت: چی؟ مگه-مگه آقای اسکات نظرش رو عوض کرده؟ کوک خندید و گفت: نه، آقای اسکات بخاطر دراما هاش با آزولا اخراج شد. آرو حیرت زده پرسید: چیی؟ + یعنی میخوای بگی نمیدونی؟ این ی پرونده محرمانهس، اسکات و ازولا خیلی داشتن سروصدا میکردن. راستی تو کی امدی؟ آرو گفت: خ-خب امم همین چند روز پیش. + ولی چطوری؟ تو مگه- جونگکوک لبخند شیطنت آمیزی زد و گفت: اهاا فهمیدم!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
https://wisgoon.com/pin/52117502/ لینک ویسگون
سلام بچه ها من تازه به جمعتون اضافه شدم،میشه به عنوان کادو به من امتیاز بدید؟🥲
"پارت بعد تو بررسیه"
مثل همیشه قشنگ بود❤️
مون چطوری
پارت بعدی و نمیزاری؟خیلی دلم میخواد آخرشو ببینم چی میشه🖤☕️🎻🤎
دارم مینویسمش، به احتمال زیاد پارت آخره.
اوه حیف 🖤☕️
ببین داستان خودته خودت تصمیم بگیر ب ایدل مربوط باشه یا نه بعضیا اونایی ک ب ایدل مربوط نیست رو میخونن ولی من در هر صورت دنبالت میکنم چون قلمت رو دوست دارم...♡♡
های خوبی؟
میدونم کلاسای تابستونه شروع شده خودمم میرم اما نمیتونی پارت بعد و بزاری؟مردم از فضولی ببینم آخر چی میشه
من نمیفهمم چطور این پارتو بخونم
بزن روی لینک
لینک فق درمورد چهره اصلیه...
این پارت تو اسلاید بعدیه دیگه
اها
تو ذهنش داشته باشه ،البته که متاسفانه این دردناکه که یه سری ها فقط به خاطر اسم اون ایدل یا یه سری تفکر مریض داستان رو میخونن ،اما به نظرم تو هدف تو اشکالی نداری ،این ظره منه ،بازم هرطور خودت میدونی🖤☕️🎻🤎
میدونی به نظرم اشکالی نداره اگر که بخوای از اسم جونگ کوک استفاده کنی ،چون کارهات رو خوندم و هیچوقت چیز بد یا حالت سواستفاده گرانه ای نسبت به ایدل ها نداشته داستانات، من فکر میکنم استفاده از اسم اون ایدل میدونی یه پیش زمینه ی ذهنی برای خواننده درست کنه و خواننده راحت تر قابلیت تصور تصویری داستان رو
فعلا این داستان تموم شه بعد ببینم چیمیشه، شایدم دیگه اینجا داستان نذاشتم
عا اوکی