
خب اول از همه سلام و این اولین پارت این داستانه و اگر حمایت بشه بقیشو میزارم و هدف از نوشتن این داستان فقط سرگرمی و منظور خاصی نداره (؛
خب یه معرفی از کارکتر اصلی اسمش جنا هس و 17 سالشه و توی آمریکا زندگی میکنه به همراه خانوادش فک کنم کافی باشه بریم سراغ داستان ________________________________ با صدای داد زدنای مامانم از خواب بیدار شدم حتی یادم نمیومد دیشب کی خوابم برده بود ولی هر موقعی که بوده نزدیکه صبح بود چون وقتی رو ساعت و نگا کردم دیدم ساعت 12ظهر به هر حال از دست مامانم فرار کردم توی wcو بعد چن دیقه که اومدم بیرون
دیدم مامانم دم در وایساده و با ناامیدی خاصی بهم نگا میکنه + مگه تو ساعت دوازده اولین جلسه کلاس ویولُنت نبود و من همون موقع برق از چشمام پرید و دویدم توی اتاقم و لباسامو پوشیم و يه تاکسی گرفتم و خودمو رسوندم به کلاس رو ساعتو نگاه کردم و دیدم ساعت 12:30 رفتم و به منشی استادم گفتم که دیرم و شده و از کلاس جا موندم و اونم گف باید نیم ساعت دیگه صبر کنی تا کلاس نفر قبلی تموم بشه و منم همونجا نشستم تا نیم ساعت بشه و بتونم برم توی کلاس نکته(اینو بگم که جنا قبلا هم کلاس ویولن میرفته و استادش عوض کرده و اولین جلسه با این استاد جدیدشه و باید براش بزنه تا سطحش رو توی زدن ویولن بفهمه استاد بریم سراغ داستان) بعد از نیم ساعت که نوبتم شده بود رفتم داخل کلاس و از همون اول که وارد شدم حس بدی بهش داشتم اما خیلی توی فضا مجازی معروف بود و افراد معروفم هم از کارش تعریف میکردن بعد از بعد از زدن یه قطعه و فهمیدن استاد که سطحم چیه قشنگ از قیافش معلوم بود که انگار خیلی سطحم کمه توی زدن ویولن بعد تموم شدن اون جلسه برگشتم خونه و به یونا زنگ زدم (یونا دوست صمیمیشه) +الو یونا سلام _سلام چی شده جنا رفتی کلاس چی شد؟ +رفتم اما خیلی از این استاد جدید خوشم نیومد احساس میکنم رفتارش یجوریه تازه دم به دیقه ام بهم تیکه میندازه _بابا فاز منفی نده شاید بعدا بهتر شد العان نه تو اونو میشناسی نه اون تو رو +حالا اونو ولش امشب تولد یکی از بچه های مدرسس توعم میای؟ _آره منم دعوت کرده من زودتر میام خونتون با هم آماده بشیم بریم +اوکی

(از زبان جنا) بعد از برگشتن به خونه و اومدن یونا شروع کردیم به آماده شدن یونا :جنا فک نمیکردم این لباس جدیدی که گرفتی باحال باشه ولی به تم امشب خیلی میاد +اره خودمم تعجب کردم (از زبان جنا) خلاصه آماده شدیم و به سمت تولد دوستمون راه افتادیم وقتی رسیدم با یونا رفتیم سر یه میز وایسادیم و منم یه لیوان آب آلبالو دستم بود (آره جون خودت) یهو یه نفر خورد با لوانم و همه آب آلبالو ها ریخت روش وقتی توی صورتش نگا کردم خودم ریخته بود پشمام مونده بود (تصویر لباس جنا)
_چیکار میکنی لباسمو قرمز کردی +ب ببخشی _العان با بخشیدن من لباسم تمیز میشه؟ (از زبان جنا) باورم نمیشه این مرتیکه استادم اینجا چیکار میکنه تازه طلبکار هس حالا چیکار کنم فک کنم منو با آرایش نشناخته باشه بخاطر همین اینطوری رفتار میکنه بهش گفتم که لباسشو بعد مهمونی بده بهم براش باکش میکنم اونم قبول کرد و دست از سر من برداشت مرتیکه اما از حق نگذریم مرد ولی توی لباس سفید خیلی نبابا چی داری میگی جنا یونا :جناا این مرده رو میشناختی چ جذاب بود +احمق جون این استادمه _تو از این بدت میاد؟ چطور میتونی از این بدت بیاد +حالا که میتونم (از زبان جنا) آخر مهمونی لباسشو آورد بهم داد و گفت _بیا اینم لباسم آدرسم گذاشتم وقتی پاک شد برام بفرستی +اوکی مرتیکه با کمال پرویی آورد لباسشو واقعا داد که براش پاک کنم عجب العان فهمیدم چیکار کنم

هفته بعدی که رفتم کلاس لباسشو براش میبرم که بفهمه من کیم (یک هفته بعد) توی راه رفتن به کلاسم بود لباسشم براش داشتم میبردم رسیدم و رفتم توی کلاس +سلام استاد +سلام جنا +عا ببخشید بیاید اینم لباستون _لباس من؟ لباس من پیش تو چیکار میکنه +اون شب خودت توی مهمونی دادی بهم که تمیزش کنم _اون دختره تو بودی نه بابا دروغ نگو نکنه تو رو فرستاده که برام بیاری لباسمو؟ +باشه من دروغ میگم بگیر لباستو _اگه راس میگی اون شب چ رنگی پوشیده بودی؟ +قهوهای و اینکه خیلیم از برخوردتون خوشم اومد خیلی با احترام برخورد کردین _نه من نمیدونستم که اون دختره تو بودی اما به هر حال لباس مهمی بود حتی اگه میشناختمتم دوباره همون رفتارو میکردم حالا لباسم پاک شد یا نه؟ +خودت ببین (از زبان جنا مرتیکه بیشعور دلم میخواد بزنم فکشو بیارم پایینا حتی یه معذرت خواهی خشک و خالی ام نکرد موقع تموم شدن کلاس بود داشتم ویولونمو جمع میکردم که یهو یه نفر دسشو گذاشت رو شونم منم برگشتم ببینم کیه که چشمان همینجوری فقل موند و دیگه نتونستم حرف بزنم (استاد جنا)

خب این پارت تموم شد به نظرتون کیو دید که یهو زبونش بند اومد؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی
❤️
بههه موووللاااا ک نمیییدووووننمممم
حالا میفهمی 😂
بگوووو توروخداااا
راستی فالوت کردم بک بده
عالی بود
حتما ادامه بده
مرسی حتما ادامه میدم❤️
سلام ، خیلی خوب بود ، لایک کردم و کامنت هم گذاشتم پارت بعدی رو هم بزار . 👌🏻
مرسی عزیزم باشه حتما ❤️