
سلام سلام ببخشید که طول کشید تا این پارت و بزارم اما به هر حال بجاش پارت چهارو زود زود براتون میزارم خب امیدوارم خوشتون بیاد و همین دیگه و اینکه مرسی که لایک میکنی 😉

چون اتاق تاریک بود و فقط موهاش معلوم بود که بلود بود فهمیدم که تهیونگ جنا :تو اینجا چیکار میکنی _عام هیچی +خب برو بیرون _نه میخواستم یچیزی بهت بگم +چیه _ببخشید اون موقع حالم زیاد خوب نبود که بهت اون حرفو زدم باشه؟ (و سریع از اتاق رفت بیرون اون العان از من معذرت خواهی کرد اووو داره پیشرفت میکنه نکته(چون جونگکوک تو چین ویلا گرفته و میدونین که ویلا چ شکلیه و اتاقشون فقط جداس ولی توی یه خونن) (از زبان جنا) لباسامو عوض کردم و از اتاقم اومدم بیرون تقریبا بعد ظهر بود بقیه هم توی حال نشسته بودن داشتن فیلم میدیدن منم رفتم تلوزیون و خاموش کردم جنا :مگه اومدیم اینجا فیلم ببینیم بلند شین بریم بیرونن کوکی :آره آماده شین بریم بیرون (از زبان تهیونگ) رفتم لباسمو عوض کنم لباسمو در آوردم که
عوض کنم یادم افتاد گوشیمو توی اتاق جنا جا گذاشتم منم با خودم گفتم جنا که تو اتاق نیس بدون لباس رفتم توی اتاق که گوشیمو بردارم (از زبان جنا) منم که لباسمو عوض کرده بودم رفتم کیفمو بردارم از توی اتاقم وقتی درو باز کردم برگام که هیچی خودمم ریختم تهیونگ بدون لباس تو اتاق من چیکار میکرد یه جیغ بلند زدم که یهو تهیونگ اومد جلو دهنمو گرفت تهیونگ :حالا چیزی که نشده بابا فک کردم نمیای تو اتاق اومدم گوشیمو بردارم جنا :میتونستی یه ثانیه اون لباس کوفتیتو بپوشی تهیونگ :حالا مگه بده هیکل به این خوبی از زبان جنا درو باز کردم و پرتش کردم بیرون مرتیکه پررو لخت اومده تو اتاق من تازه از خود راضی ام هس یکی در اتاقمو زدم درو باز کردم دیدم کوکی
کوکی :چرا جیغ میزنی جنا :عا هیچی یه سوسک لخت دیدم😐 _سوسک لخت دیگه چیه؟ +بابا تهیونگ اومده بود تو اتاقم گوشیشو برداره لباس نپوشیده بود انگار خونه خالشه _وای😂تو به تهیونگ میگی سوسک لخت؟ +آره خیلیم دلش بخواد یونا :پچه ها چرا نمیاین بریم جنا :اومدیم (از زبان جنا) رفتم بیرون و شکوفه های صورتی چین و دیدیم دیگه شب شده بود دیگه تصمیم گرفتیم بریم یکی از رستورانهای اونجا بعد از خوردن شام برگشتیم توی ویلا اما چون هممون بعد پرواز خوابیده بودیم هیچ کدوممون خوابمون نمیومد پس تصمیم گرفتیم یکم بازی کنیم از اونجایی که هیچ کدوممون هیچ بازی به ذهنمون نمیرسید تصمیم گرفتیم ps5 بازی کنیم شروع کردیم به بازی من وجونگکوک توی یه تیم بودیم تهیونگ و یونا هم توی یتیم بودن انقدر بازی کردیم که کم کم داشت هوا روشن میشد وقتی بیرون پنجره رو نگاه کردم دیدم خورشید داره طلوع میکنه جنا :بچها نگا صب شده 😐 تهیونگ : من رفتم بخوابم جنا : اشتباهی نیای تو اتاق من تهیونگ : توعم تو همه فرصتا یه تیکه به من بنداز من رفتم
از زبان یونا :هممون رفتیم خوابیدیم صبح روز بعدش که از خواب بلند شدم دیدم هیچ کدوم از بچهها نیستن به همشون زنگ زدم ولی هیچ کدومشون جواب ندادن دیدم یه یادداشت روی یخچال زدن که روش نوشته ما رفتیم توی یکی از کافههای معروف چین واست آدرس و پشت این برگه نوشتم انگار دیگه گوشی نیست که پیام بدن واسم رو برگه نوشته ای بابا لباسمو پوشیدم و به سمت اون کافه رفتم وقتی رسیدم دیدم همه جا رو با یه عالمه بادکنک تزیین کردن ولی من که تولدم ۵ روز پیش بود فکر کردم جنا تولدمو یادش رفته اما یادش بود از زبان (جنا) با کوکی برنامه چیده بودیم واسه تولد یونا بخاطر اینکه نفهمه چن روز بعد تولدش واسش جشن گرفتیم وقتی میخواستیم برگردیم از کافه به ویلامون وقتی رفتیم سراغ ماشین کوکی با یونا کار براشون پیش اومد و رفتن (آره جون خودشون) ما موندیم و تهیونگ که باید با تاکسی میرفتیم چون ماشینو کوکی و یونا برده بودن تهیونگ :میخوای پیاده بریم یکم به بازارای چین آشنا بشبیم هم اینکه اومدیم مسافرت یکم بریم بگردیم جنا :اوکی از زبان تهیونگ: با اینکه اخلاقم با جنا خوب کردم اما جنا انگاری نمیخواد با من خوب باشه توی هر فرستی یه تیکه به من میندازه خیلی رو مخه اما توی بازار که رفتیم اخلاقش کاملا تغییر کرد، اخلاقش بدتر شده بود 😐 از زبان جنا :اون موقعی که وارد بازار شدیم من زیاد از بازارش خوشم نیومد و خب گفتم کی نزدیک تر از تهیونگ هر مغازه ای که میرفت ببینه چیه انقد غر میزدم تا بیاد و بریم اما اونم نمیومد و منم بدتر حرص میخوردم بعد از کلی گشتن دیگه برگشتیم ویلا وقتی رسیدیم ویلا تهیونگ در طول رفت و امدمون عجیب خیلی ساکت بود ولی به هر حال رفتم توی اتاقم و لباسامو عوض کردم که دیدم یکی در اتاقمو میزنه
میدونستم تهیونگ چون بقیه هنوز نیومده بودن در و باز کردم براش وقتی در باز کردم براش منو حل داد عقب و گفت....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام:) آینازم پیج جدیدمه (augustd)
تولدت کلی مبارک
ان شاء الله که بهترین ها برات اتفاق بیوفته🌱
آقا کی پارت چهار رو میزاریی
من در انتظارم
وای خیلی ببخشید یذره طول میکشه تا بزارمشش
😔
بعدی رو میزاری یا بیام سراغت 🤨؟
آخه وقتی یهو مات میکنی چطوری تا پارت بعد صبر کنی 😂
عالی بود فقط چرا انقد جنا پاچه میگیره انگار تهیونگ مال باباشو خورده ، جنا عزیزم رفتارتو درست کن 😂🤏🏻
کات نوشتم مات اشتباه تایپی بود 😅
آره میزارم باید این رفتارشون درست کنه بی ادب شده
آره انگار مال باباشو خوردن 😅تهیونگ بیچاره هی میخواد باهاش خوب باشه جنا هی پاچه میگیره 🙃
اهوم
منتظر پارت بعدی میمونم.
یا بسم اللللهههه
ادامه میدی دیگه؟:)
اررره
خدااااراااششککرررر
یه سوال... دقیقا پارت بعدو کی میذاری؟
نمیدونم ولی زود میزارم دیگه اندازه این طول نمیکشه
باش. لطفا زوووودتر
لطفا زودتر بزار
حتما❤️
👌😏
خیلی خوبه ممنون 💖
❤️
تروخدا جای حساس کات نکن پارت بعد هم زود بزار
ممنون
باشه عزیزم ولی خدایی نمیشه جای حساس کات نکرد
موافقم 😁😁😁