
ناظر عزیز لطفا منتشر کن و شخصی نکن بعد از انتشار تو کامنتا بگو تا فالوت کنم و همه تستات رو لایک کنم و بهت ۱۰۰۰ امتیاز بدم*بابت تشکر*

*فردا* با حس سردرگمی بیدار شدم.(گایز علامت&یعنی حرفایی که سانمی با خودش میگه و علامت@میشه حرفایی که کوک تو ذهنش به خودش میگه) &آه،دیروز چیشد؟اهاااا.دیروز شب که اومدیم خونه نمیدونم از چی اعصاب کوک خورد بود.ولی واقعا یهو چش شد.وای!نکنه چون راجب گذشتش پرسیدم ناراحت شد؟وایییی اصلا از کاراش سر در نمیارم*میری کوکی رو یاد بدبختیاش میندازی بعد میگی سر در نمیارم:/* رفتم صورتم بشورم و بعدش لباسمو عوض کردم*لباسش👆🏻فقط مشکیش*رفتم تو حال جونگ کوک رو ندیدم.از یکی از خدمتکارا پرسیدم کجاست و گفت تو اتاقشه.رفتم سمت اتاق کوک و در زدم. -میتونم بیام تو؟ +بیا خیلی اروم درو باز کردم و وارد اتاق شدم. -عااام من کاری کردم؟ +ها؟چی میگی؟ -اخه از دیروز یهو یه جوری شدی... +چجوری؟ -امم انگار قهر...انگار عصبی عی +نه قهرم نه عصبی -پس چرا دیروز یهو دیگه حرفی نزدی و وقتی اومدیم خونه درجا رفتی تو اتاقت و درو محکم بستی؟ +خب...من وقتی از بیرون میام خیلی خستم. -و چچرا دیروز یهو ساکت شدی؟ +اونم چون من کلی حرف زدم و خسته شده بودم -اها...باشه پس من میرم. +هوم باش برو.... -عاام میشه حداقل بیای صبحانه بخوریم؟ +نه من نمی...خیلی خب باش میام -باشه پس من رفتم از اتاق خارج شدم و درو بستم.رفتم سر میز صبحانه نشستم.اوووو چقدرهم چیز واسه صبحانه گذاشتن @لعنتی...چرا اینجوری کردم که ناراحت شه؟واقعا که.جونگ کوک این چه طرز برخورد بود اخه؟ولی خب.یکمم حق دارم.من نمیخوام عاشقش بشم.فقط میخوام تا وقتی که بیرون امنیت داشته باشه و حال روحیش بهتر بشه پیشش باششم.خب هرچی نباشه قشنگ درکش میکنم چی میکشه.اَ.از تخیلاتت بیا بیرون و برو باهاش صبحانه بخور.و بابت رفتار دیروزت معذرت خواهی کن.واقعا رفتارت خوب نبود. کوک ویو:بلند شدم رفتم سر میز که دیدم نازی زودتر اومده و چندتا بنکیک رو جلوش گذاشته و داره با شکلات میخوره.منم رفتم اون سر میز نشستم و منم همون چیزی که اون خورد رو خوردم. +عااام...چیزه بابت رفتار دیروزم معذرت میخوام واقعا کارم درست نبود.ببخشید -منم معذرت میخوام که دیروز ازت تاریخچه زندگیت رو پرسیدم(یسسس همینه افرین معذرت خواهی کن.به پاش بیفت.پاشو بوس کن بگو ببخشید*وقتی روانی ای*😐😂) *بعد از صبحانه* جونگ کوک رفت رو مبل نشست و یه فیلم انتخاب کرد گذاشت. +تو ام بیا یشین با هم ببینیم. -عاام باشه. بازم فیلم ترسناک بود. &واییی فک کنم این دوست داره همش منو بترسونه هاااا بازم مثل اون شب دائما مث چی میترسیدم و پرت میشدم عقب. همش فیلما تموم میشد اینجوری بودم که :اخیششش اینم تموم شد حالا حتما یه کار دیگه میکنیم یهو میدیدم دوباره یه فیلم جدید میذاره:/لعنتی خودشم نمیترسید که همش میذاشت من بترسم. بعد از ۵ تا فیلم تازه فهمیدم این اصلا فیلم نیس سریاله😐😐😐 -سریالش چند قسمته دقیقا +عااام.فک کنم ۶ تا فصل که هر فصل ۳۸ قسمته...چطور؟ -عاام هیچی ببینیم تقریبا چند تا قسمت دیگه دیدیم که من خوابم برد. *نه خیر دیگه مثل قبل رمانتیک نمیشه😂.* *پ.ن:۳ ساعت خواب بود.* ادامه اسلاید بعد
وقتی بیدار شدم دیدم هنوز رو کاناپم. گردنم درد میکرد.ساعت رو دیدم.ساعت ۴ صبح بود.از پله ها بالا رفتم.در یکی از اتاقا باز بود و ازش صدا میومد.رفتم نزدیک تر دیدم کوک هنوز داره فیلم میبینه😐 در زدم.نشنید.دوباره در زدم و دوباره نشنید.گفتم بترسونمش.اروم رفتم تو و از پشت سرش پریدم جلوش.ولی هیچ واکنشی نداشت. -نترسیدی؟ +نه.فهمیدم داری میای. -پس چرا وقتی در زدم هیچی نگفتی؟ +دلم نمیخواست فیلمو استپ کنم. -عاااا.باش رفتم تو اتاقم گرفتم خوابیدم. *فردا* وقتی بیدار شدم حالم اصلا خوب نبود.گلوم خیلی درد میکرد.سر درد بدی داشتم.تو اینه که خودمو دیدم،،دیدم که چشمام پف کرده و دماقم و لپام مثل چی سرخ شده.لبام خشک شده بود. هیچوووو عطسه کردم.و بعد هم سرفه.بفرما.هیچی از این بدتر نمیشد.دوباره برگشتم تو تخت.این سری که بیدار شدم تو بیمارستان بودم و سرم بهم وصل بود.دور و ورم رو دیدم.کوک رو صندلی نشسته بود و کتش رو به عنوان پتو رو خودش انداخته بود و خوابیده بود.ساعت ۸ شب رو نشون میداد.میخواستم سر و صدایی نکنم تا کوک بیدار نشه.ولی یهو حس کردم یکی گلوم رو گرفتم و به سرفه افتادم.کوک از خواب پرید و برام اب ریخت.اب رو خوردم و تشکر کردم +حالت خوبه؟ -اره خوبم ممنون پرستار اومد تو و کوک رو صدا زد کوک رفت بیرون و حین رفتن گفت الان میام....
اره دیگه همین اسلاید بعد کمی اسپویل از پارت بعد واسه کرم ریختن و درگیر کردن ذهنتون🌚و تا نتیجه برید مهمه
چیزی که پرستار به کوک گفت اونو مث چی شکه کرد.کوک تو شک بود و گوشش صوت میکشید.سرش گیج میرفت.هیچی از صداهای اطراف رو نمیشنید...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
میشه به پیجم سر بزنین؟
توی پیجم درمورد mbti، اطلاعات عمومی،سرگرمی و کلی چیزای دیگه گذاشتم.❤️
ادمین ببخشید بابت تبلیغ اگر خواستی پاک کن
اگرم میتونی لطفا پین کن ❤️
۷ ناطرت بودم
پارت بعد رو نمیزاری....؟-؟...........
ببخشید یه مشکلی برام پیش اومده بود این چند روز
حتما همین امروز مینویسم میزارم
میگم پارت بعدیو کی میزاری؟
همین امروز مینویسم میزارم
آخجونم
عالی وزیبا
مرسی:)♡
لحاف خبیث من رمان تو خیلی دوست دارم میخوام ی رمان در باره ی تهیونگ بنویسم میشه کمک کنی نمیدونم چجوری شروعشکنم=-=
عوم حتما
ژانر رمانت چیه؟موضوعش چجوریه؟
ببین دوست دارم ژانرش ترسناک و رمانتیک باشه
عاهاااا
خب میتونی شروعش رو اینطوری کنی که
مثلا از اتفاقای ترسناک اینده اون اولش بنویسی
برای مثال:وقتی داشتم از دستش فرار میکردم یه لحظه پشت سرم رو نگاه کردم که ببینم هنوز دنبالمه یا نه.همین باعث شد حواسم پرت بشه و پام به یه چوب گیر کرد و افتادم.
*اینجا یهو کات میکنی برمیگرده اول روزش چطور شد و چیکار کرد تا برسه به اینجا*
.
.
.
صبح فرداش بیدار شدم و.....
ادامش میدی...
اگه شخصیتا بچه های دبیرستانی/دانشگاهی ان میتونی بعد از اون اسپویل ریز که تو کامنت قبل گفتم مثلا بنویسی زنگ خونه که خورد درجا رفتم یمت قبرستون.اونجا بهم حس ارامش میداد
اینطوری یه اسپویل ریز از قسمت ترسناک و حساس اخرای همون پارت میذاری بعد شروع میکنی از اول روز یا اخر یه کاری*مثلا مدرسه یا شیفت کاریش*شروع کنی تا برسه به همون اسپویل اول
وقتی داستان رسید به اسپویل اون پارت تموم میشه بقیش میره واسه پار بعد
چون خواننده کنجکاو میشه و دلش میخواد ببینه بقیش چی میشه
مرسیی واقعا ممنونم ^-^
خواهش:)♡