
گیلیلیی

خب خب کنیپیوا گایزز به داستان جدید خوش اومدینن(برعکس همه نویسنده ها من تا یه توضیحی ندم داستان رو شروع نمیکنم یاع) اسم داستان بادوم زمینی من عه و این پارت اول داستانه یعس../ و اینکه احتمالا بیشتر داستان از زبان دامیان باشه بنابراین ناراحت نشیدد../ خب خب یه توضیحی بدم مح ..دامیان و خونوادش که همونین که بودن فقطط لوید و یور خوشگلمم سوساج و لتاق(برعکس بخونید) نیستن و یه جایی توی دولت کار میکنن و پست بالایی دارن بخاطر همین انیا راحت وارد اکادمی شد..خببب بزن بریمم
نمیزارم دامیان احساس تنها بودن کنه ... بهش نشون میدم دنیا میتونه چقدر رنگاوارنگ و رنگین کمونی باشه! (از زبون راوی گلتوننن) آنیا دست دامیان رو میگیره و میکشه و به طرف کلاس میبره اما اونجا یه خانم کوچولوی دیگه به اسم بکی رو به روشون ایستاده بود! بکی دستای دوست صمیمیش آنیا رو نگاه کرد که بطرف صمیمانه ای داشت دامیان رو به طرف خودش میکشید با صدای بلندی فریاد زد: هوویی دامیان فک کردی کی هستی که باید مثل گاری بکشنت ها؟صاف وایسا خودت راه برو..همین بچه هایی که تو مسخرشون میکنی رو دستاشون راه میرن نه اینکه یه یه نفر دیگه بگن بکشنشون..! اونوقت دامیان که میخواست جواب پس بده با نگاه خیره ای به بکی گفت: فکر کردی در رفتن از دست آنیا کار راحتیه؟ جز کشیده شدن نمیتونستم کاری کنم...بکی و دامیان همدیگر رو با نگاه های خیره همراهی میکردن و جرقه های نفرت از چشماشون بیرون میریخت که ناگهان آنیا با صدایی که تقریبا مثل جیغ بود گفت: بادوم زمینیییی! بکی و دامیان بالاخره دست از نگاه های خیره شون دست برداشتن و به جایی که آنیا اشاره میکرد نگاه کردن...
یه بادوم زمینی که تقریبا بزرگتر از حالت عادی بود توی شکاف بین دیوار گیر افتاده بود ولی..اونقدری کوتاه نبود که دامیان یا آنیا یا بکی بتونن بادم زمینی رو بیارن (از زبون دامیان) هع؟ اون بادوم زمینی اونجا چی کار میکنه؟ چرا توی شکاف دیواره؟ ناگهان آنیا با صدای بلندی گفت : واییی یادم اومدد وقتی داشتم با بکی راجب به مدرسه حرف میزدم هیجان زده شدم و اون بادوم زمینی رو انداختم تو شکاف دیوار ولی نفهمیدم../ با صدایی که نه چندان عصبانی بود گفتم: توقع نداری که بیاریمش؟ آنیا گفت:ولی اگه برام نیاریش دلم میشکنه! سعی کردم با نگاهم متقاعدش کنم که نمیتونم ولی...خدایا باورم نمیشه داشت گریه میکرد...(حوصله توضیح ندارم مث اون گریه معروف آنیا در برابر دامیان ساممما../) تچ../ فکر کنم چاره ای ندارم گفتم: هی بکی بیا اینجا قلاب بگیر! بکی: جانممممممم
قبل از اینکه بکی عصبی تر بشه آنیا با با نگاهی که قلب من رو ذوب کرده بود به بکی زل زد و خوب خدارو شکر طلسم کار کرد و بکی برام قلاب گرفت(از زبون راوی گلگلیی) دامیان با زور و زحمت سعی میکرد که پاهاش زیاد تکون نخوره از زخم زبون های بکی بشتر میترسید تا افتادن زمین...اما بک بالاخره یکی از اون زخم زبون های رویایی اش رو نثار دامیان کرد: چرا انقد تکون میخوری کوتولهه بخاطر تو از پا افتادم! دامیان سریع برگشت : من کوتوله_..وایوخع و بله بشدت خورد زمین آنیا با چهره نگران به دامیان نگاه میکرد: خالت خوبه دامیان؟ که یدفعه دامیان دستی که آنیا فکر میکرد شکسته رو بالا برد و پیروز مندانه گفت :بادوم زمینیییی! همون لحظه پرفسور اومد و بادیدن اون سه تا بچه از تعجب خشکش زد بچه ای که صورتش خیس از اشک بود(دخملکم انیا) بچه ای که دستاش کثیف و خونی به نظر میومد(بکی ژونن) و بچه ای که به طرز عجیبی با بدن کوفته شده روی زمین دراز شده بود(دامیانکمم) با خودش فکر کرد نکنه دعوا کردن؟ اگه اینطوره باید باهاشون برخورد بشه ...! و به طرف اونها رفت

خبب دیگه عقلم تا همینجا قد داد..گومنن اگه حمایت کنین زود به زود میزارمششش و اینکه لطفا نظرتون رو هم بگینن بوش بای

اسلاید اضافهه (ناظر گولم به خدا سعی کردم کاملاا اسلامی باشه خواهشا رد نکنن اخه قربون ناظر بشم منن)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی خوب بود
فقط انیا و دامیان و بکی چند سالشونه اینجا؟
عالی بوددد ^^
آریگاتووو
عالیییی بود❤
به نظرم که حتما ادامه بده
حیحی حتما
منتظر پارت بعدم !
دارم مینویسمشش
آفرینن خییلیی خوب بوددد. فقط پیویتو چک کن
چششش
من هر پنج دقیقه یک بار : پارت جدید نیومذ ؟
هعع..نه هنوز
به این نتیجه رسیدم خیلییی بد مینویسممم باید تمرین کونمم
تازشم دوتا تست گزاشتم هنوز که هنوزه نیومده
خلاصه که طول میکشهه
دوتا ؟ من یه تستم چهار روزه که تو صفه 😂 خیلی هم خوب مینویی ! منتظرم زودتر بزرگ شن ...یاع یاع
وای قلبم اکلیلی شدددد ....بی صبرانه منتظر پارت بعدم
قلب منم اکلیلییی شدددد
بیصبرانه منتظر باشش
حیحی
هیییی
فقط اینکه باید بزاری تو داستان
هوم با خودم گفتم چون مربوط به اسپای ایکس فمیلیه میره توی انیمه
اخه قبلا هم یه داستان راجب به ام بی تی ای مینوشتم میزاشتمش ام بی تی ای
اره ولی بازم بعضی ها رد میکنن
واوو نکته خوبی بود مرسی!
عالی بود
و خفن
منتظر پارت بعدی
دقیقا عالی بوددد
واهایی میسییی
فعلا دارم بهش فکر میکنممم
یه ایده ای به ذهنم برسه میزارمممم
تازه میخام برم انیمه رو دوباره ببینم ایده بگیرمم