پارت 4:) ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد یا شخصی نشه پلیزز تنک:) امیدوارم به همه آرزوهات برسی مهربونم:))
ماریا : چشم...رفتم تو آشپزخونه و یکم قهوه درست کردم که زنگ خونه به صدا در اومد رفتم و در و باز کردم دختری با موهای مشکی چتری و کوتاه وارد شد نگاهی بهم انداخت و پوزخندی زد و از کنارم رد شد دراکو : سلام پانسی چطوری؟ پانسی : دلم واست تنگ شده بود دراکو : سرمو تکون دادم کاری باهام داشتی؟ پانسی : وا دراکو؟ مگه من همش باید باهات کار داشته باشم که به دیدنت بیام؟ تو دوست منی دراکو : اوکی...خب...خوش اومدی ماریا؟ قهوه! ماریا : دو فنجون قهوه ریختم و توی سینی گذاشتم و رفتم سمتشون پانسی : خدمتکار جدیده؟ دراکو : آره ماریا : تو چشماش خیره شدم چهره مغروری به خودش گرفته بود مثل اینکه دوست دراکوعه پوزخندی زدم و سینی رو بردم تو آشپزخونه و گذاشتم رو کابینت نمیدونم تا کی قراره این حرفا تو سرم مثل پتک بخوره! پانسی : موطلایی؟ نارسیسا خانم و آقای بلک خونه نیستن؟ دراکو : پدرم سر کاره و مامانم رفته به خاله بلاتریکس سر بزنه. پانسی : خب...وای قهوه ریخت رو لباسم دراکو : ماریا؟ یه دستمال بیار ماریا : کلافه نفسی کشیدم و یه دستمال برداشتم
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
29 لایک
عالی مثل همیشه
ممنونم بیب
عالییی
مث شوما بیب
Nice💚
مث تو زیبا
عالی بود:)
عالی بود بیب
مرسییی لاوم