
به سمت عقب رفتم و بدون حرفی جلو جلو راه افتادم. جیمین کمی با من فاصله داشت. رسیدیم به اخر پارک خواستم از خیابون رد بشم درست وسط خیابون بودم که بوق وحشتناکی تو گوشم پیچید فقط منتظر برخورد کامیون بودم که صدای اسمم رو شنیدم و توبغل کسی فرو رفتم و بعدش با شدت بدی به سمتی کشیده شدم. آروم چشمامو باز کردم که دیدم کامیون رد شده و جیمین خوابیده رو زمین و منم روش افتادم. کلاهش در اومده بود و موهاش آشفته بود.اروم عقب اومدم و رو زمین نشستم اما با دیدن دست جیمین که به آسفالت کشیده شده بود و زخمی بود. سمتش رفتم و دستشو گرفتم.+حالت خوبه؟ با صورتی که از درد جمع شده بود دستمو پس زد و اروم بلند شد.
نگاهی بهم انداختم و با عصبانیت زمزمه کرد.،_ معلوم هست چه غلطی میکنی؟ سرمو پایین انداختم تا اشکام معلوم نباشه. با بی محلی از جاش بلند شد و به سمت مخالف راه افتاد. انتظار اینکه بره خونه رو داشتم. منم راه مخالفش رو پیش گرفتم و به سمت دارو خونه راه افتادم .بعد از گرفتن وسایلی که برای بستن زخم دستش لازم بود به سمت خونه رفتم. در خونه رو باز کردم. تمام چراغ ها خاموش بود و پرده ها هم نمیذاشت نوری به خونه برسه و بخاطر ابری بودن هوا .خونه تقریبا تاریک بود. به سمت طبقه بالا که اتاقش بود رفتم اروم در زدم ولی جوابی دریافت نکردم ولی بعدش درو باز کردم. رو زمین نشسته بود و یه پاش رو دراز کرده بود و یه پاش جمع بود و با بی حالی سرشو به دیوار تکیه داده بود و چشماشو بسته بود اما میتونستم رد اشک رو ،روی صورتش ببینم.+_ برو بیرون+ دستتو میبندم بعد میرم._ نمیخواد برو
به سمتش رفتم و کنارش نشستم دستشو گرفتم که دوباره دستمو پس زد. + جیمین.. دستتو میبندم بعدش هم میرم پس لجبازی نکن. نمیدونم بخاطر لحن جدیم بود یا کوتاه اومده بود ولی دیگه چیزی نگفت. دستشو گرفتم و با پنیه و بتادین زخمش رو تمیز کردم. با هیسی که کشید فهمیدم زخمش میسوزه اما خب چاره ای نبود._ برای چی رفتی جلوی کامیون! همینطور که دستشو با باند میبستم جواب دادم._ مگه من از قصد این کارو انجام دادم چون از دستم عصبانی بودی و گفتم شاید نمیخوای ببینیم. حالاهم که اینجام._ نمیدونی چه خاطره ای برام تداعی شد؟ کارم تموم شد دستشو رها کردم سرمو بالا بردم و با چشمای اشکی بهش زل زدم. + اون اتفاق عشقت رو ازت گرفت . برای چی الان وقتی اون اتفاق برای من افتاده انقدر کلافه ای؟ وسایل رو جمع کردم و از جام بلند شدم. همزمان باهام اونم بلند شد. برگشتم که برم که صداش متوقفم کردم
_ مسلما نمیخوام یه نفر دیگه رو هم از دست بدم. بدون اینکه به سمتش برگردم با صدای لرزون گفتم+, مگه برات ارزشی هم دارم؟تو همش یه جوری رفتار میکه انگار اضافه ام و داری به زور منو تحمل میکنی. اگر باعث آزارت میشم میتونیم دیگه همدیگرو نبینیم من فقط میخواستم کمکت کنم تا دیگه ناراحت نباشی.چنگی به موهاش زد خواستم برم که دستم از پشت کشیده شد و در آغوش گرفته شدم. لعنتی . بوی عطرش باعث میشد هجم زیادی از آرامش بهم تزریق بشه._ عصبانیتم فقط بخاطر خودت بود دوست ندارم شخص دیگه ای رو هم بر اثر این اتفاق از دست بدم لطفاً درکم کن . و آروم موهامو نوازش کرد.سرمو به سینه اش چسبوندم و دستامو دور کمرش حلقه کردم . بعد از چند دقیقه عقب رفت . نگاهی به صورتم کرد و بعدش لبخندی زد. _ وقتی گریه میکنی نوک بینیت قرمز میشه. و ضربه ای رو بینیم زد.بینیم رو بالا کشیدم+ یا!!! جیمین شی!! خنده ای کرد و دوباره بین حصار بازوهاش اسیرم کرد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستنت خیلی قشنگه دستت درد نکنه میشه لطفا پترت بعدی رو بزاری
خیلی داستانت خوبه.نمیخوای بعدی رو بزاری؟؟؟؟؟؟
واقعا نمیخوای پارت بعدو بزاری؟چیزی شدع حالت خوبه؟دارم نگرانت میشم نزدیک ۱ ماه که نزاشتی
به پارت بعد نیازمندیممممم
نمی خوای پار بعد رو بزاریییییییییییییی ؟
لطفااااااااا زود بزار 🥺🥺
خیلی قشنگه
من معتاد داستانت شدم کی بعدی رو میزاری؟
زیباست
ممنونم
ک بعدی رو میزاری؟؟
بزاررر