
هاااای گایز... پارت دوم تقدیم نگاهاتون... اگه دوست داشتید فالو ولایک کنید و کامنت بزارید.... ☺️☺️
رفتم و روی صخره وایسادم و به اقیانوس نگاه کردم.. یهو فکری به سرم زد...🌙🌙🌙صبر کن ببینم... شاید...شاید اگه منم مثل رویام برم توی آب بتونم حافظه ام رو بدست بیارم و از شر این کابوس لعنتی راحت بشم... با این فکر سریع از صخره اومدم پایین و دویدم لب آب...نفس عمیقی کشیدمو پام رو گذاشتم توی آب... قلبم از هیجان تند تند میزد و عرق سردی توی کمرم نشست... رفتم جلو...جلو و جلوتر...تا جایی که آب زیر سینم و بالای کمرم بود.... همونجا وایسادم چون احساس کردم زمین زیر پام... یهو زمین زیر پام خالی شد و رفتم زیر آب... نههههه...
نهههه لعنتی نمیتونستم برم بالا..... آخخخخخ...سینم میسوزه...گردنبندی که به گردنم بود داشت گردنم و سینم رو میسوزوند... انگار آهن داغ گذاشتن... سعی کردم اون گردن بند لعنتی رو در بیارم... اما قبل از اینکه درش بیارم از هوش رفتم. .. از زبون شما(ایزول) الماسم رو برداشتم... در رو باز کردمو سرک کشیدم... ایوووول... خدایا دمت گرررم...هیچکسی توی سالن نبود.. سریع از عمارت زدم بیرون...تند تند شنا کردم و از اون عمارت خراب شده زدم بیرون.... بیچاره تری.. بیچاره تر از اون خوده منم...اگه پدر بفهمه حتما این دفه منو میکشه و تنبیه میکنه...خاااک تو سرررم...ولی خب دست خودم نیست...من عاشـــــق ساحلم...
یهو یه چیزی بالای سرم احساس کردم...& به بالا نگاه کردم و متعجب و حراسون از چیزی که دیدم از خودم نشگون گرفتم... واقعیهههه..این واقعیهههه...اون یه انسانه... سریع به طرفش شنا کردم... لعنتی از هوش رفته بود... دستشو گرفتمو به بالا شنا کردم... از اب کشیدمش بیرون ولی اییییییی....اخخخخ دیگه کمرم رو حس نمیکردم...ماشالا...چه عضله هایی داشت...کمردم بر باد فنا رفت...(ایزول احمق الان داری چه غلطی میکنی...اون انسان دارررره میمیرررره رووووانییییی) یکی محکم زدم تو سرم.. (توجه:ایزول وقتی از آب میاد بیرون مثل انسان پا در میاره ولی زیاد نمیتونه بیرون بمونه چون نفسش میگیره...بعدا علتش رو میفهمید....)
سریع انسان رو میخوابونی روی ماسه ها...تند دکمه های لباسش رو باز کردی...هیییییع... سیکس پک هاشوووو نگااااااه.... اهم اهم...ایزوووووول چش سفید...نگاه نکن.... چشمت رو از ماهیچه های شکمش گرفتی و سرت رو گذاشتی روی سینش ببینی قلبش ضربان داره یانه... خب خداروشکر ضربان داره ولی خیلی ضعیفه... یه مروارید دارویی از جیبت در آوردی گذاشتی گوشه ی دهنش...(این مروارید یه مروارید داروییه و هر دردی رو دوا میکنه....) هوووف...اینم از روز گند من....مثلا خیر سرررم خواستم بیام ساحل خوش بگذرونم اما چی شد؟؟!همه وقتم رو صرف نجات یه انسان کردم...
آخه یکی نیست بگه پسرررره ی خل مغز...، تویی که بلد نیستی شنا کنی چرررا میای توی آب که من خل مغز تر از تو بیام نجاتت بدم و الان... بله... دقیقا درست حدس زدید... هووووف.... پدر منو احضار کرد....ای وای من...حتما دوباره اون جاسوس خرررر رفته گزارش داده به پدر.... ایندفعه دیگه پوستم کندست... هووووف... پری های قصر اومدن و منو از اتاقم تا تالار اصلی همراهی کردن...همراهی که چه عرض کنم....یه جورایی مواظب بودن که دوباره فرار نکنم... ایییشششششششش
در تالار اصلی رو باز کردن...منو فرستادن داخل و بیرون ایستادن و در رو بستن.... رفتم جلو... عصا رو گذاشتم روی زمین و مقابل پدر زانو زدم... پدر:ایزول... *بله پدر _میدونی که نمیتونم ایندفعه رو بگذرم... *بله پدر... یهو فریاد زد: حکـــم بانو ایزول رو بخـــونید... _بانو ایزول...ملکه ی آینده اقیانوس...شما به دلیل سرپیچی از فرمان پادشاه اقیانوس و زیر پا گذاشتن قوانین اقیانوس محکوم به حبس به مدت دو هفته در اتاق خود هستید...در این مدت حق ندارید پا از اتاقتان بیرون بگذارید و....(ور ور ور ور.ور) چشمام رو محکم روی هم فشار دادم....لعنتی... بخدا اگه دستم به اون جاسوس الاغ برسه، اسب دریاییش میکنم و دمش رو میچینم که حالش جا بیاد.... حکم رو گرفتم و گرفته و با حالی افتضاح رفتم توی اتاقم....
... این تری گور به گوری کجاست پس؟؟!مردم از گشنگی... بالاخره اومد... *تری اگه دو دیقه دیر تر میومدی دمت رو میچیدم... _معذرت میخوام ملکه... . . . . . از زبون جی هوپ: با منیجر صحبت کردیم و قرار شد ماهم برای چند روز بریم پیش جیمین شی...به جیمین نگفته بودیم و قرار بود سوپرایزش کنیم...
. از زبون جی هوپ: با منیجر صحبت کردیم و قرار شد ماهم برای چند روز بریم پیش جیمین شی...به جیمین نگفته بودیم و قرار بود سوپرایزش کنیم... الانم با بچه ها توی فرودگاهیم... پروازمون رو خوندن...به سمت گیت رفتیم که نامجون گفت:صبر کنید ببینم چرا پنج نفریم!؟یه نفرمون نیست...یه نگاهی کردم...عهههع!!!جونگ کوک کو پس؟! تهیونگ:حتما رفته دستشویی...من الان میرم دنبالش... تهیونگ چمدونش رو انداخت توی بغل شوگا و.... 📣📣📣📣📣📣📣📣📣پایان پارت دومـ.. امیدواوم خوشتون اومده باشه... اگه دوست داشتید لایک و فالو و کامنت یادتون نرهـ...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
همینجوری ادامه بده👌💪
بیشتر بنویس کم بود
عالی عالی 😍 حتما ادامه بده اینو از داستان قبلیت هم بیشتر دوست دارم شاید چون ژانر تخیلی رو خیلی دوست دارم 😆 ولی در کل نویسندگیت خیلیی خوبه😍💜
قشنگ بود♡ ادامش بده🙂