مرینت در سرزمین معجزه آسا 4

از دید آدرین : مرینت سوار اتوبوس شد و رفت داشتم گریه می کردم که نینو گفت اشکال نداره گریه نکن . منم گفتم باشه بعد رفتیم تو خونه ی مرینت اینا و غذا خوردیم و بعد رفتیم خونه امون من زود گرفتم خوابیدم .خیلی ناراحت بود . صبح روز بعد بلند شدم رفتم دندونامو مسواک زدم اومدم صبحانه خوردم و آماده ی رفتن به مدرسه شدم.

از دید آدرین : مرینت سوار اتوبوس شد و رفت داشتم گریه می کردم که نینو گفت اشکال نداره گریه نکن . منم گفتم باشه بعد رفتیم تو خونه ی مرینت اینا و غذا خوردیم و بعد رفتیم خونه امون من زود گرفتم خوابیدم .خیلی ناراحت بود . صبح روز بعد بلند شدم رفتم دندونامو مسواک زدم اومدم صبحانه خوردم و آماده ی رفتن به مدرسه شدم.

رسیدم مدرسه که نینو رو دیدم رفتم باهاش کمی حرف زدم بعد بابام زنگ زد پسرم من دارم میرم کانادا برای شو . منم گفتم باشه. و بعد زنگ مدرسه به صدا خورد رفتیم کلاس خانم پوستر اومد و گفت کتاباتونو باز کنید و درس بخونیم. زنگ اخر مدرسه به صدا خورد و آماده ی رفتن به خونه شدیم .

یک هفته بعد. پیام مرینت رو دیدم که نوشته بود: سلام ادرین تو میتونی به سرزمین معجزه آسا بیای الان وقت ندارم توضیح بدم فقط بیا.

و بعد از اینکه این پیامو دیدم زود وسایلمو جمع کردم و اماده رفتن شدم که دیدم بیلط واسه اون طرفا نیست و مجبور شدم با معجزه گر به اونجا سفر کنم ‌. پایان پارت چهارم ببخشید این پارت یکم کم بود.

امیدوارم که خوشتون بیاد ممنون نظر هم بدید