تا کی میشود پشت دیوار های مقوایی پنهان شد؟
آیامی روی تشک کهنهای خوابیده بود و نفسنفس میزد. عرق کرده بود. پتوی کهنهای رویش بود و همان لباسهای صبحش را پوشیده بود. خواب روز از■دواجش را با شینجی میدید. معبد برایش تاریک شده بود. خدا خدا میکرد که رازش فاش نشود.
کیمونوی عروس تنش بود و با مردی در حال ازدو■اج بود که اصلاً میل صحبت کردن هم با او نداشت. به مهمانها با نگرانی نگاه میکرد. ناگهان کسی را دید که نباید آنجا میبود. همان موقع از خواب پرید.
آیا پتویش را بغل کرد و در حال اشک ریختن بود. با صدای آرام گفت: «چرا؟ چرا همیشه... همیشه خواستم ازت محافظت کنم. اما حالا... ببخشید.... ببخشید که مادری کردن رو یادم رفته.» از آن طرف، تومیوکا در تخت بیمارستان دراز کشیده بود. در اتاقی پر از تخت، اما خالی از انسان. نور از پنجرهٔ کوچکی بازتاب میشد.
روی دیوار پر از نوشته بود. نوشتههای آدمهای قبل از تومیوکا. یک کمد روبهروی تومیوکا، پر از وسایل پزشکی بود. دکتر پیری اما مهربان وارد اتاق شد. با یک لبخند گفت: «سلام! یامادا سان، بهتر از دیشبی؟» تومیوکا با بیحالی جواب داد: «دیشب رو اصلاً یادم نمیاد. چون...» دکتر گلویش را صاف کرد و با لحن قبلی گفت: «یامادا سان ببخشید! یکم ذهنم جدیداً زیادی شلوغ شده است.»
دکتر به سمت تومیوکا آمد و گفت: «پسرم... شما باید استراحت کنی و روی... ببخشید توضیح ندادم.» تومیوکا با لبخند اما چشمان نیمهباز و بیحال گفت: «اشکال نداره، ادامه بدید.» دکتر تا میخواست ادامه دهد، یک دفعه در مطب باز شد. مردی همانند تومیوکا، اما بالغتر از او وارد اتاق شد. دست در جیبش کرد و کارت شناساییاش را بیرون آورد و گفت: «من تومیوکا تاماکی هستم.»
وقتی چشمش به تومیوکا افتاد، چشمانش گرد شد. سریع خودش را جمع کرد و گفت: «آقای... آقای یامادا! شما تازه به سن قانونی رسیدید. اما... اما طبق چیزایی که نشان میدهد، زخم شما مال هفتهٔ پیش است. یعنی شما هنوز نوجوان حساب میشدید.»
تومیوکا کلاً سردرگم شده بود اما باید خودش را جمع میکرد. سرش را به علامت تأیید پایین آورد. بازپرس انگار داشت چیزی را مخفی میکرد. رفتارش غیرطبیعی بود....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وقتی چشمش به تومیوکا افتاد، چشمانش گرد شد.
___________________________________________
وقتی نگاهش به تومیوکا افتاد،چشمانش گرد شد
خدا رحم کنه_😂😭
یاخدا این مرده کیه دیگهههه از طرف مادرشه؟
بلاخره اومد 🥳🎊🎉
مرسییی که سر زدی.راستی میشه لطفا یه پیام بهم بدی تا گفتگوها باز بشه؟
اول باید دنبالم کنی تا پیام بدم
واییی عالییی بوددددد
مثلللل شماا
عالی
مثل شما فرشته🫠
عالی بودددد🤍✨
مثل همیشه عالی
منتظر پارت بعدی هستیم✨
مرسییییی🫠
چیشدد این مرده کی بوددد
خاله حدست چیه؟تو پیوی بگووووو
من بنظرم برادر یکی هست
محشر بوددد ولی فصل دو نمیشد؟
آخه قبلا نمیزدم فصل یک گفتم دیگه اینجوری پیش بره
اهان اوکی