با تو آغاز شدم و بدون تو پایان خواهم یافت.
صادقانه بگویم، من قبل از تو فقط نفس میکشیدم؛ دم و بازدم؛ تکرار این چرخهی پایان ناپذیر! در میان این دم و بازدم های بیهوده، گاهی غصه هم می خوردم، و درمیان غصه خوردن هایم دلتنگ چیزهایی میشدم که هرگز تجربه نکردم، همچنین در میان دلتنگی هایم چشم هایم خیس می شدند، در میان اشک هایم به پایان خود فکر می کردم.
و درنهایت عمق فاجعه را احساس می کردم، چیزی به قصد خفه کردن من گلویم را می فشرد، به قصد خفه کردن کسی که فقط نفس می کشید، گویی نفس کشیدن نیز برایم مجاز نبود، روزها را می شماردم که به پایان خودم نزدیک تر شوم، آرزوی من همین بود؛ پایان یافتن.
گاهی فکر میکردم که وقتی پایان من نیز برسد، به هرچیزی که می خواهم میرسم، هرچیز که بخواهم را بدست می آورم، آزادی را تجربه میکنم و دیگر کسی نیستم که فقط نفس میکشد و تمام چیزهای دیگر را میتوانم تجربه کنم. ولی روزی رسید که فهمیدم بدون پایان یافتن، میتوانم همهی این ها و حتی بیشتر از همهی این هارا تجربه کنم.
روزی رسید که توانستم تورا پیدا کنم، تو آغاز من بودی و هستی. در ابتدا تو هم یکی از همین آدم ها بودی که در این دنیای ناشناخته، به دنبال خودشان میگردند، به امید اینکه روزی خودشان را پیدا کنند، یا شاید هم از آن دسته آدم هایی که مثل خودم فقط نفس میکشند به امید پایانشان. ولی تو فرق داشتی، تو آغاز بودی.
فکر میکردم وقتی به این دنیا چشم گشودم، یعنی آغاز شدم، اما اشتباه میکردم؛ آغازِ من، تو بودی. اکنون گاهی فکر میکنم که قبل از تو چگونه میتوانستم حتی نفس بکشم؟ آیا نفس کشیدن سخت نبود؟ تنها کاری که میتوانستم انجام دهم دم و بازدم بود، ولی آیا دم و بازدم بدون تو، سخت ترین کار در این جهان ناشناخته نیست؟
من با تو، منِ جدیدی شدم، منی که همراه با دم و بازدم، با تمام وجودش شاد است؛ منی که هنگام اشک ریختن از ناراحتی باز هم شاد است، چرا که تو در زندگیِ این من حضور داری؛ من با تو، منی شدم که خودم نمیدانستم میتوانم تبدیل شوم؛ من با تو حتی جهنم را نیز تاب می آورم.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
آخی🤏🏻🛐
🎀✨
خیلییییی قشنگهههههه مرسیییییییییینرسخطاژنسذسخیذینطدسنستی😭😭😭😭🎀🎀😭😭🎀😭🎀🎀💞✨🎀✨🎀😭🎀💞🎀😭🎀💞✨😭🤏🏻😭🤏🏻🎀🤏🏻🎀🤏🏻✨🤏🏻🤏🏻😭😭🤏🏻😭✨✨🎀🎀😭🎀💞🎀💞💞🎀💖🤗💖💘💖🤗🤗🎀😭🎀💞🎀✨🎀😭🎀😭💞✨🎀😭🎀🤗💖🤗