6 اسلاید پست توسط: چادری♡¹¹⁰ انتشار: 2 ماه پیش 516 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست


اشتراک گذاری

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.

سایر تست های سازنده

نظرات بازدیدکنندگان (23)
  • image아만다★ᵒᶠᶠ🌤
    اونقدرا هم آف نیستم-

    نباید اینو تو رخت خواب و توی تاریکی میدی-

  • image𝑵𝒐𝒔𝒉𝒊𝒌𝒂
    🍒I love my life 🤍

    عالی بود 🩷 خاطره آنچنانی ترسناک ندارم
    راستی ٢ تا اسلاید شبیه هم بود. اگه خواستی ویرایش کن 😊

  • imageVit𝗲𝗑
    تو که مهتابی تو شب من 🗝

    هشت یا نه ساله بودم ، سر شب بود و من توی اتاق مامان بابام بودم و داشتم توی آینه به خودم نگاه میکردم . در اتاقم باز بود از توی آینه دیدم یه کسی مثل من لباسش موهاش چهرش با پوست آبی از پست در اومد بیرون

  • image❈𝐻𝒶𝓃𝒶𝓂𝒾𝓃
    لبخندم= نقابِ خستگی ام 🎭

    برای من خیلی پیش اومده که احساس میکنم کسی پشتمه یا داره نگام میکنه،،بعضی ها میگن اون فردی که احساس میکنید در واقع فرشته نگهبان شما ست که از شما مراقبت میکنه مخصوصا در زمان هایی که ترسیده باشید حس دلگرمی بهتون میده

    • imageکوردا اسمالت
      درحال مبارزه با دموناتا

      بیشتر سکتمون میده تا حس دلگرمی😐

    • image❈𝐻𝒶𝓃𝒶𝓂𝒾𝓃
      لبخندم= نقابِ خستگی ام 🎭

      😁 دقیقا من همش میترسم پشتم رو ببینم

  • image❈𝐻𝒶𝓃𝒶𝓂𝒾𝓃
    لبخندم= نقابِ خستگی ام 🎭

    ما توی ساختمون زندگی می‌کنیم که سه طبقه است طبقه اول مادربزرگم،طبقه دوم خاله ام و طبقه سوم خودمون😁
    یه روز کلا هیچ کسی توی ساختمون نبود فقط من بودم ،همینجوری داشتم برای خودم آهنگ گوش میدادم و آهنگ میخوندم که صدای در طبقه پایین رو شنیدم بعد صدایی مثل راه رفتن و دویدن و از طبقه پایین میومد با خودم گفتم حتما خاله ام برگشته دخترخاله امه که داره سر و صدا میکنه اما وقتی مامان و بابام برگشتن و بهشون گفتم ..گفتن که اونا هنوز نیومدن و کسی توی ساختمون نبود

  • imageReal Madrid fan
    بهترین دوستم🎀Hanamin🎀

    ساعت ۳ شب تو باغ خالم اینا که بودیم همه مون تو حیاط نشسته بودیم که یه دفعه دیدیم در باغ بی جهت باز شد بعد یه دفعه بسته شد رفتیم بخوابیم دوباره این اتفاق تکرار شد
    خلاصه اون شب دیگه خوابم نبرد

  • imageSeli
    💗💖

    داشتم آهنگ گوش میدادم هدفون گوشم بود بعد صدا مامانم شنیدم هدفون از گوشم برداشتم مامانم صدا کردم مامانم گفت نه عزیزم من صدات نکردم بعد باز هدفون گذاشتم گوشم بعد دوباره بعد چند دقیقه باز صدای مامانم شنیدم باز کار قبلی کردم مامانم جواب قبلی داد چند دقیقه گذشت باز صدای مامانم شنیدم بعد بالای سرم دیدم یک دختری دیدم که پریشون بود چشامو بازو بسته کردم چهرش خیلی کم رنگ بود باز کردم دیدم نبود

    • image🌵ᴍAᴅAMᴀLғOy🌵
      ~ بانوی اسلیترین~

      میگن هیچوقت وقتی اینجوری میشید بالا رو نگاه نکیند

  • image🩷사리나🍡
    درحال هیچکاری نکردن🗿🎀

    چند وقت پیش یهو ساعت سه شب از خواب بیدار شدم یه جورایی تو حالت خواب و بیداری بودم دیدم مامانم جلوی تختمه و داره یه چیزی زمزمه میکنه منم خیلی برام مهم نبود(آخه مامانم هر شب میاد بالا یرم شب بخیر میگه) بعد دیدم یهو کش اومد که بوسم کنه منم چشمامو بستم حتی بوسشم حس نکردم ولی خوابیدم فرداش از مامانم پرسیدم چرا نصف شب اومدی گفت من که اصلا شب نیومدم بالا سرت وای یهو یه لرزه خوردم😂💔

  • imageᶜˡᵒᵛᵉʳ
    ریل ترین کلاور✨️

    بعضی وقتا می‌شنوم یکی اسممو تو گوشم میگه یا چرت و پرت میگه.
    به مامانم که میگم میگه خیالاتی شدی😁

  • imageMyon
    My life is so unfair

    صب نزدیکای ساعت هشت بیدار شدم دیدم بابام اومد توی اتاق و قشنگ باز شدن در رو دیدم و مطمئنم بیدار بودم اومد توی اتاق رو به روز تختم ایستاد منم خودمو زدم به خواب ولی وقتی دوباره چشامو باز مردم کسی نبود و در باز و بسته نشد تو اتاق یکم گشتم دیدم ی کاغذ افتاده روز زمین و وسطش قرمزه بعد فهمیدم بابام شش صبح رفته بود سر کار

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.