
شاید داستان کوتاه؟!..

به انعکاس بی روح و سردش توی شیشه پنجره خیره شد. از پشتِ شیشه؛ منظره سپید و درختهای خشکیده بی برگ؛ چشمهایش را آزردند. آسمانی ابری و خاکستری و خیابانی خیس و خلوت؛ هیچ چیز روح نداشت؛ هیچ چیزِ هیچ چیزِ هیچ چیز. هفته ها بود که موسیقی تنهایی هایش؛ چیزی جز بوق های آرام و با مکثِ دستگاه تنظیم ضربان قلب نبود، تنها همدمش توی این دنیای خاکستری هم.. آوانش؛ که مثلِ ماهیِ به گِل نشسته ای دور از ساحل؛ روی آن تخت های سردِ بیمارستان با چشمانی بسته و بی حرف، خوابیده بود..!

صندلیِ کنار تخت را کشید سمتِ خودش؛ تنِ بی جانش را رها کرد روی صندلی چوبی و دستِ سردِ آوان را گرفت. چشمهای سیاهش پر از اشک شدند. چشمانش برعکسِ چشمان آوان؛ مثل آسمان شب می درخشیدند. زخم های سر بازِ آوان را نوازش کرد و زیرِ لب "دورت بگردم" ای گفت. دلتنگی بدجور داشت به قلبش فشار می آورد؛ دلش لک زده بود برای آن دوتا جنگلِ سبز توی چشمانِ آوان؛ برای گرمای دست هایش؛ برای همه چیزِ آن فرشته خفته..!

می دانست راهِ برگشتی نیست، می دانست پیوندِ چشم های جنگلیِ آوان فقط به خودش وابسته است؛ در واقع همه چیز؛ چشمهای آوان، فردا که شاید زنده بماند و شاید هم نه.. همه چیز به میلاد وابسته بود، میلاد که خودش هم یک توده بزرگِ غم توی سرش داشت. تصمیمِ دردناکی گرفت.. بعد از دو ماه دوری، یکی باید خودش را فدا می کرد.. نگاهش را از گیسوان طلاییِ آوان گرفت؛ از چشمهای بسته اش؛ از همه چیزهایی که.. برای آخرین بار آنها را می دید..!

آوان دو هفته بعد چشمانش را باز کرد. هنوز باور نداشت.. این خودش بود که می توانست صفحه رنگارنگ جهان را دوباره ببیند..؟ امکان داشت؟!.. بغض گلویش را فشرد. میلاد نبود، رهایش کرده بود. بی رحمانه؛ غمگینتر از چیزی که فکرش را بکنید. لنگ لنگان، پرستار ها را کنار زد و دنبالِ آن آدمِ خوش قلبی گشت که چشمانش را به او بخشیده بود.. می خواست تشکر کند، و از جلوی آیینه رد شد؛ سیاهیِ شب به جای جنگل های سبزِ بارانی؛ کنارِ پرتو هایی از خورشید..!

و نوشته ای گوشه آیینه نظرش را جلب کرد: "کجایی..؟ ای که عمری در هوایت نشستم.. زیرِ بارانها.." اشک هایش جویبارِ باریکی شدند روی صورتش؛ همه چیز مثلِ آفتاب برایش روشن شد، چشم های میلاد خیلی به صورتش می آمدند..!:)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خوب بود، خیلی خوب بود، بیش از حد خوب بود!
زیبایی واقعی همینه، معجزه ی کلمات همینه... یعنی تو با چند خط کاری می کنه آدم بدجور گریه کنه دخترر!
فدات نشم من؟!:))
خدا نکنههه
عالی بود، بسیاز زیبا و خلاقانه 💫
خیلی زیبا بود
زیباتر از شما؟!:)
خودم فرصت شدممم