10 اسلاید پست توسط: Hina انتشار: 2 روز پیش 7 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
در روایتها آمده است که استر دختری از میان مهاجران یهودی بود که در زمان پادشاهی اخشوروش (خشایارشا) در شوش زندگی میکرد. خشایارشا پسر داریوش و آتوسا (دختر کوروش) صاحب یکی از بزرگترین شاهنشاهیهای جهان بود. استر در عبری بهمعنای پوشانده شدن است و بر طبق روایتها، استر نامی بود که او برای پنهان کردن نام و قومیت یهودی خود به ناچار انتخاب کرد. استر را با نام یهودی هدسا نیز میشناسند. در کتاب استر آمده است او در زمان خشایارشاه بهعنوان ملکه، بهجای ملکه وشتی برگزیده شد.(وشتی همسر خشایارشا)
در کتاب استر آمده است در سالیان دور از هند تا حبشه پادشاهی به نام اخشوروش، بر ۱۲۷ ایالت حکمرانی میکرد. او در سومین سال سلطنت خود جشن بزرگی را برپا میکند و برای آن مهمانی از همه وزیران، نیروها و غلامانش دعوت میکند تا شکوه و عظمت پادشاهی خود را به نمایش بگذارد. این جشن ۱۸۰ روز ادامه پیدا میکند. در پایان این ۱۸۰ روز، جشن کوچکتری در پایتخت خود شوش تدارک میبیند. همزمان با این جشن ملکه وشتی، ملکه وقت، مهمانی کوچکی را در سرای خود برپا میکند و به جشن پادشاه نمیرود. در روز هفتم جشن شوش، شاه از ملکه درخواست میکند تا به مهمانی او بیاید و ملکه از فرمان شاه سرباز میزند (عدهای علت نرفتن ملکه وشتی را بیماری میدانند و عدهای دیگر باور دارند چون شاه قصد نشان دادن زیبایی ملکه خود به مهمانان را داشته، او سرباز میزند).
اطرافیان شاه با دیدن این نافرمانی از ترس گسترش چنین رفتاری از سمت زنان و دیگران، از شاه میخواهند تا ملکه را بر طبق قانون پارس و ماد از مقام خود عزل کند و فرد شایستهتری را جایگزین کند. شاه چنین میکند و دستور میدهد تا مامورانی به سرتاسر ایران بفرستند و دختران جوان را بیاورند. این دختران برای آموزش و آراسته شدن در برابر شاه به خواجه حرمسرا سپرده میشوند. هدسا نیز بههمراه باقی دختران به قصر آورده میشود. او به پیشنهاد عموی خود مردخای که در دربار فعالیت میکرد، نام و نشان یهودی خود را مخفی میکند و خود را با نام استر معرفی میکند. استر از میان دخترانی که به قصر آورده میشوند، بهعنوان ملکه انتخاب میشود.
شخصی به نام هامان که دشمنی دیرینهای با یهودیان دارد، در قصر به مقام ریاست شورای وزیران دربار میرسد. او از جایگاه و اعتمادی که در نزد اخشوروش داشته برای انتقام و کینهجویی قدیمی خود استفاده میکند. پادشاه بهواسطه اعتماد خود به هامان، انگشتر سلطنتی را به او میدهد تا برای اداره امور کشور از آن استفاده کند؛ اما هامان از این انگشتر برای امضای فرمان کشتار اقوام یهود ساکن ایران استفاده میکند. هامان برای انتخاب تاریخی از ماه ادار (دوازدهمین ماه از سال دینی در تقویم عبری) قرعه میاندازد و روز سیزدهم ماه انتخاب میشود. او فرمانی برای کشتار یهودیان در این روز از ماه به سرتاسر کشور میفرستد و با انگشتر سلطنتی آن را مهر میکند.
مردخای که از برنامه هامان برای کشتار یهودیان با خبر میشود، لباس خود را پاره میکند و به عزاداری مشغول میشود. ملکه استر که علت را جویا و از ماجرا با خبر میشود، از عموی خود مردخای میخواهد تا همه یهودیان را جمع کرده و همگی سه روز برای بخشوده شدن گناهان خود روزه بگیرند. پس از این سه روز او با تمام خطری که برای جانش خواهد داشت، به نزد پادشاه میرود و قومیت خود را آشکار و از او برای نجات قوم خود درخواست کمک میکند.
یکی از همین روزها، هامان به هنگام خروج از دروازه کاخ مردخای را میبیند که به احترامش نمیایستد. او برانگیخته میشود و این ماجرا را با خانوادهاش در میان میگذارد که مردخای برخلاف عموم مردم از او نمیترسد و به او احترام نمیگذارد. خانواده هامان به او پیشنهاد میدهند تا فردا صبح قبل از هر چیز داری برپا کند و از شاه بخواهد تا او را به دار بیاویزد؛ اما شاه همان شب خوابش آشفته میشود و فرمان میدهد تا دفترچه خاطرات سلطنتی را برای او بخوانند. وقتی به روایت نجات خود به دست مردخای میرسد، از غلامان جویای پاداش او میشود. آنها شاه را آگاه میکنند که پاداشی برای او در نظر گرفته نشده است. شاه به فکر فرو میرود که چرا پاداشی به پاس حفظ جان خود به مردخای نداده است.
فردا صبح، پیش از آن که هامان فرصت کند تا درباره به دار آویختن مردخای با شاه صحبت کند؛ شاه از او درباره پاداش مردی که جان او را نجات داده مشورت میخواهد. هامان نیز که جز خود کسی را به شاه نزدیک نمیداند در پاسخ میگوید باید لباس پادشاه را به تن او کرد و تاج پادشاه توسط یکی از وزیران بر سر او گذاشته شود. سپس سوار بر اسب پادشاه، در شهر گردانده شود و جار بزنند که پاداش کسی که به پادشاه خدمت کند چنین است. پس شاه از هامان خواست تا همین کار را در حق مردخای بکند. هامان نیز که نقشهاش شکست خورده بود چارهای جز اطاعت نداشت.
ملکه استر در روز سومی که یهودیان روزه گرفته بودند، از شاه درخواست میکند تا با هامان به مهمانی که او برپا کرده بیایند و شاه بهواسطه علاقه خود به او میپذیرد. استر سه شبانهروز این مهمانی را ادامه میدهد و در شب سوم پرده از اسرار خود برمیدارد و خواسته خود را با او در میان میگذارد. او از شاه میخواهد تا او و قوم یهود را از مرگ نجات دهد. پادشاه که در جریان فرمان هامان نبود، جویای ماجرا میشود که چه کسی قصد دارد یهودیان را بکشد. ملکه استر داستان را برای او توضیح میدهد. شاه از این موضوع برانگیخته میشود و برای قدم زدن به باغ میرود.
هامان که جان خود را در خطر میبیند، به پای ملکه استر میافتد تا مورد بخشش قرار گیرد. شاه در هنگام برگشت به مهمانی با این صحنه مواجه میشود و با دیدن هامان در برابر ملکه تصور میکند که قصد تصاحب او را دارد. از طرفی به او میگویند که هامان داری برای مردخای برپا کرده است؛ پس شاه دستور میدهد تا هامان را با همان دار اعدام کنند.
پادشاه فرمان قتل عام یهودیان را لغو کرد و به تمام شهرها فرمانی را ارسال کرد که یهودیان آزاد هستند و میتوانند در برابر دشمنان از خود دفاع کنند و آنها را از بین ببرند.
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
فرصت