
در نگاهم اگر نیستی ؛ در خیالم سرشاری .مولانا

برای یک ثانیه احساس کردم نمیتوانم نفس بکشم . قلبم تیرکشید ، معدهام سوزش شدیدی کرد و بغض سنگینی گلویم را فشرد . نمیتوانستم حرفی که شنیده بودم هضم کنم . باورش از هرچیز دیگری سخت تر بود . دیگر برادری که تا صبح بتوانم برایش غر بزنم را نداشتم . همین دیشب بود که صدای خنده هایمان کل خانه را پر کرده بود . آیا کسی میداند که الان حالش خوب است؟ یعنی میتواند ببیند که چطور دارم برایش گریه میکنم ؟ میدانست که چقدر دوستش داشتم ؟ اصلا میدانست که نبودش تا چه حد آزارم می دهد ؟ اگر میدانست برای چه رفت؟ اینقدر برایش بی اهمیت بودم؟

باور اینکه دیگر کسی نیست تا با چشمان سبز رنگ زمردیایش به من زل بزند ، باور اینکه دیگر نمیتوانم برسر آخرین تکه پیتزا با کسی دعوا کنم ، برایم سخت ترین کار دنیاست . آخر دیگر با چه کسی میتواند هم خندید و گریه کرد هم دعوا و داد و فریاد کرد اما بیشتر از هرکس دیگری دوستش داشت . دیگر آغوش های چه کسی قرار است آرامش آغوش های امن او را دهد ؟ کاش زودتر از این حرفها میتوانست بفهمد که چقدر دوستش داشتم . آن وقت شاید هنوز اینجا بود . کاش میتوانستم با او یک خداحافظی واقعی برای آخرین بار بکنم . کاش برایش خواهر بهتری بودم . کاش هیچوقت فکر نمیکردم که اوهم مثل بقیه آدمها میخواهد اذیتم کند . کاش قدر لحظه هایی که با او داشتم را میدانستم . کاش بیشتر. از اینکه اذیتش کنم ،به حرف هایش گوش میدادم و بغلش میکردم . آخر خدای من . چرا زندگیم را گرفتی ؟

قرار بود چند روز دیگر باهم لباس بخریم. پس چرا جای خودش عکس ها و خاطراتش اینجا هستند ؟ هیچوقت نبودش را تصور نمیکردم . قول داده بود همیشه پیشم باشد . من هم فکر میکردم همیشه هست تا هروقت ناراحت بودم دلداریم دهد و حمایتم کند . هرگز فکر نمیکردم روزی برسد که به جای خودش با سنگ قبرش حرف بزنم . او بهترین آدم کل زندگیم بود . هیچوقت دلسردم نکرد . تنها کسی بود که من داشتم . بهترین برادری بود که در کل دنیا وجود داشت . ولی مگر من هم خواهرش نبودم ؟ چرا در این دنیای بیرحم ، تنها رهایم کرد؟

لباس هایش هنوز بویش را میدهند . قبل از اینکه برای همیشه ترکم کند یاداوری کردم که مراقب خودش باشد . قول داده بود که یا سرعت زیاد رانندگی نکند . پس چه شد ؟ قدیمها به قول هایش عمل میکرد.چه کسی در این دنیا فکرش را میکرد که روزی بیاید که وقتی اسمش را میشنوم ناخودآگاه به دنیای خاطرات گذشته سفر کنم،چشمانم پر از اشک شوند و با خودم بگویم کاش ، ای کاش بار آخر محکم تر بغلش میکردم .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
کی تورو اذیت کرده(چاقو)
هیچکس والا😟
عه پس اون چیه نوشتی تو پستت
چی؟
عاها اونننن
داستان از زبون من که نیستتت😭
راجب خودم حرف نمیزنمم
خب😓😓😓😓
خب😓😓😓😓
من آخر نفهمیدم🥰
چیمیگ-
داستان رو من نوشتم
ولی درواقع از زبون یکی از دوستامه
واسه خودم اتفاق نیافتاده
اخی
🥰
هنرمندی هستی برای خودت آذین💓💓
هنرمندی هستی برای خودت آذین💓💓
قربونتبرم😭😭😭
خدانکنه😏
😭😽
خیلی قشنگههههه
مرسسیییییی
فداتشمم
چیچی بر اساس واقعیتت؟
واقعی بوده چیزی که نوشتم
واقعااا
ارهه😟
پس میگی که این از زبون من نیست که😭
ارهه ولی واقعیه
بوغضم گرفت واقعا💔💔
🙂🙂
چرا انقد دیر دیدم😭
دیر نیستتتتتتت
آره دیر نیست آره🙏🏻🙏🏻
نیستتت بخداا
وای دیدی چیشد💔💔💔💔
چیشد😟
خاکعالم🙂
نهنهنهنههنههنقتینی
فوق العاده قشنگ
ممنون💞
🥰🥰