کتاب زیبای چهار اثر فلورانس از اسکاول شین
وقتی بیست و یک ساله بودم، بیمال و منال، در یک آپارتمان کوچک یک اتاقه زندگی میکردم.
زمستان سردی بود. طی روز کارگر ساختمانی بودم. شبها پولی نداشتم که آپارتمانم را ترک کنم. دستکم آپارتمانم گرم بود. فرصت فراوانی برای فکر کردن داشتم.
یکی از شبها، در حالی که پشت میز آشپزخانه نشسته بودم، ذهنم برقی زد. به یک آگاهی رسیدم که زندگیام را تغییر داد.به این نتیجه رسیدم، که مسئول تمامی حوادثی هستم که تا پایان عمر برایم خواهد افتاد. هیچ کسی به من کمک نخواهد کرد. هیچ کسی به نجات من نخواهد آمد.
در آن لحظه، به روشنی دیدم، که اگر قرار است زندگیام تغییری کند، باید خودم این تغییر را بهوجود آورم.
اگر تغییر نمیکردم، چیز دیگری هم تغییر نمیکرد.
9 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
فرصت