عشق بی انتها p6

مادرم می گوید من وقتی سال دوم بودم با پدرت اشنا شدم و چون اصیل زاده بود خانواده هامون قبولکردن که باهم دوست باشیم به خاطر همین پدرت که با مالفوی ها زمان زیادی دوست بوده میخواد تو با دراکو دوست باشی و از اتاق بیرون میرود

علامت پدر دراکو 🖤 علامت دراکو 🍏 علامت من 🌈

🖤 و 🍏 دنبالم می ایند در انجا یک کسی را من می بینم که نابینا است و چوبش راگم کرده کمکش میکنم پیدایش کند برمیگردم میبینم هردو ی انها جوری به من نگاه میکنند به عمارت مالفوی ها میرویم حیاط بزرگی دارد و عمارت سیاهی است که کلاسیک به نظر میرسد وارد خانه میشویم مادر دراکو به من سلام می دهد و من هم سلام میدهم یک جای بزرگی است که اندازه ی عمارت خودمان است یک جن خانگی کوچک به نزدیک من می اید و لبخند میزند اما 🖤 ان را به طرفی پرت میکند و میگوید برو کارت رو بکن

دراکو اتاقو را نشانم میدهد میبینم 🖤 🍏 را به اتاقی در طبقهی بالا میبرد فضولیم گل میکند میرم و گوشم را روی در میگزارم و میشنوم: 🖤: میدونی با دوست شدن با کسی که به مشنگ ها کمک میکنه نام مالفوی ها خراب میشه اگه رزالین این قدر به ماگلا کمم میکنه نباید باهاش دوست بشی اگه تا چمد روز رفتارش رو درست نکنه از دوستی با اون منع میشی دراکو چیزی نمی گوید سریع به اتاق خودم میروم تا نفهمند

بغض میکنم صدای در زدن میشنوم 🍏 میگوید: میتونم بیام تو 🌈: اره . 🍏: چیزی شد.. ه.. نکنه شنیدیی؟ یه هو بغضم میترکد🍏میگوید ببخشید پدرم خیلی سختگیره خودم میخوام به همه کمک کنم اما نمی تونم درکت میکنم اما هر چی بشه نام مالبوی تباه هم بشه من با تو می مونم میبینم دو دست به دور کمرم جمع میشود و دراکو ب. غلم میکند و میبینم اشک هایم را پاک میکند و صورتم را نزدیکش میبرد و. می. بوسد و احساس عجیبی پیدا میکتم حسی که تا الان نداشته ام ...... بعد از 5 دقیقه..... مادر دراکو صدلیمان میکند و پایبن میرویم پدر دراکو به من یه جوری نگاه میکند و باهم شام میکنیم .... چون از درس هاز هاگوارتز عقبیم فقط 5 روز تعطیلات کریسمس داده اند و 5 روز تمام میشود و به مدرسه میرویم....... ــ