سلام در این پست از زندگینامه ی یک گرگ کوچولو میزارم و البته از زبلن خودش ولی فکر کنم بتوانید حدس بزنید این پست چه ربطی به نظرسنجی شخصیت دارد
سلام! من سارا هستم، یک گرگ دختر با داستانی غمگین. وقتی که نوزاد بودم، جنگ جهانی زندگیام را تغییر داد و پدر و مادرم را از من گرفت. من و خواهر بزرگترم، مرولیکا، با هم زندگی میکردیم. او همیشه مراقب من بود و من را در آغوش میگرفت. اما یک روز، مرولیکا به دلایلی که هرگز نفهمیدم، من را تنها گذاشت و رفت. آن روز، قلبم شکست و احساس تنهایی عمیقی کردم.
از آن روز به بعد، من به تنهایی بزرگ شدم. روزها به دنبال غذا میگشتم و شبها در تاریکی جنگل میخوابیدم. اما یک روز، وقتی که در جنگل قدم میزدم، یک شمشیر بزرگ و درخشان پیدا کردم. این شمشیر به من قدرت خاصی داد و من احساس کردم که میتوانم از خودم دفاع کنم.
در همین حین، با یک بچه گرگ وحشی به نام دیپاک آشنا شدم. او هم مثل من تنها بود و ما به سرعت دوست شدیم. دیپاک و من با هم ماجراجوییهای زیادی کردیم و در کنار هم یاد گرفتیم که چگونه زنده بمانیم.
سالها گذشت و من به ۱۱ سالگی رسیدم. در این سن، من و دیپ فهمیدیم که من دارای قدرت آتش بنفش هستم. این قدرت به من کمک کرد تا از خودم دفاع کنم حالا من دیگر تنها نیستم و با دیپاک در کنارم، به دنبال پیدا کردن مرولیکا و پاسخ به سوالاتم هستم.
این داستان من است، داستان یک گرگ دختر به نام سارا که با قدرتهایش و دوستیاش با دیپاک، به دنبال امید و عشق میگردد. امیدوارم روزی بتوانم مرولیکا را پیدا کنم و بفهمم چرا او مرا تنها گذاشت. تا آن روز، من به ماجراجوییهایم ادامه میدهم و با قدرت آتش بنفشام، به دیگران کمک میکنم. 🌟
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
محتوا🤌🏻
منظور
فکر کنم گرفته باشی منظور🥰
دقیقا منظور رسوندم
شخصیت پردازی و خط داستانیت واقعا جالب بود، خیلی خوشم اومد.
به نظرم بعضی صحنه هاش خیلی خفن بودن و پنتاسیل توصیف بیشتر رو دارن، به خصوص موقعی که متوجه شد به مسترامرالد نیاز داره.
ادامه بده👌
حتمااااااا
وی از شدت انرژی درگذشت
دمت گرم🌚👌