کاش کنارت بودم

امیدوارم این حرفا رو یه جوری بشنوی؛ یه جایی؛ یه وقتی. امیدوارم عشقی که توی این حرفاست رو درک کنی؛ یه جایی؛ یه وقتی.

فقط ... فقط میخوام بدونی که من نمی خوام مثل بقیه طر*دت کنم. من ... درسته، من زود قضاوتت کردم و پشیمون شدم. آخه من که نمی دونستم، الان دیگه میدونم. خب آخه ... من درکت می کنم. و ... میخوام بدونی که ... به نظرم تو یه قهرمان بودی. یه قهرمان درک نشده.

خب... آخه اونا که نمی دونن، البته نمی خوام بهشون حق بدم. ببین، من می فهممت. نمیدونم، شاید اگه تو موقعیت تو بودم، حتی بدترم عمل میکردم. تنهایی ... خیلی وحشتناکه. بیشتر از اون چیزی که به نظر می رسه. اما ... من چند تا دوست خوب دارم. ولی ... تو که نداری، داری؟

می شه یه لحظه صبر کنی؟ ببین من می دونم هنوز یه کم روشنی تو وجودت هست ... باشه؟ فقط کافیه پیداش میکنی. میدونم که ... الان سال شیشمته و درگیر جنگ هاگوارتزی، فقط میخواستم بدونی ... که تنها نیستی، خوب؟ من ... نمی تونم هر بار از کنارت رد می شم نگات نکنم. من میبینم، چیزیو که بقیه نمیبینن. که ... پشت اون خنده های تمسخر آمیز و پوزخندها واقعا کی هستی ...

ببین، خواهش می کنم فقط یه لحظه صبر کن. می شه ... می شه با هم دوست بشیم؟ من ... میدونم من یه لوپینم و به تو نمی خورم، ولی آخه ... نمیخوام ببینم هیچ کی کنارت نباشه. خواهش می کنم یه لحظه گوش بده ... می شه؟ آخه من می فهمم اون پوزخندات چقد حسرت بارن، می فهمی؟ من میبینم خودتو قایم میکنی ...

می خواستم بگم ... اون پرنده هه رو یادته؟ همون که اشتباهی موقع انجام ماموریت لرد سیاه کش***تیش و گریه ت گرفت؟ ... خب میخواستم بهت بگم اشکال نداره، ناراحت نباش ... تو که از قصد اون کارو نکردی ... چند روز دیگه ، دارم تمام جرئتمو جمع میکنم که بیام جلو ... و دست دوستی به سمتت دراز کنم، می شه ردش نکنی؟ لطفا.

دیگه نمیذارم چیزی رو مخفی کنی، من چند تا ورد بلدم که شاید کمکت کنه، خوب؟ که ... که جای زخ*م کتk های لوسیوسو از بین ببری، باشه؟ ...

ببین، نمیخواد دیگه از خودت بدت بیاد، خوب؟ دیدم دیروز وقتی دستمو سمتت دراز کردم و خیلی آروم گفتم میای دوست بشیم، شنیدی و چشمات گرد شد. یه ... یه لحظه یه برقی دیدم، برق خوشحالی رو. می خوام بهت بگم که آدم خوبی هستی، باشه؟ بذا یه کم دیگه صمیمی بشیم ... قبوله؟ هیچ وقت برا تغییر دیر نیست، قبوله؟

ببین، می شه دیگه گریه نکنی؟ خواهش؟ همش اتفاقا رو تو ذهنم مرور میکنم ... اون لحظه ای که وسط راهروی خلوت آستینتو زدم بالا و علامت شو*متو دیدم ... ببین، میدونم خیلی جا خوردم ولی ببخشم، من میخوام باهات آشتی کنم، باشه؟ دیگه بس کن ...

فقط میخوام بگم ... من دوستت دارم و برام مهم نیست بقیه چی میگن ... باشه؟

مالفوی هدا یه لحظه اشکاتونو پاک کنین، فهمیدین دارم راجع به کی حرف می زنم ...؟ :)

مالفوی هدا یه لحظه اشکاتونو پاک کنین، فهمیدین دارم راجع به کی حرف می زنم ...؟ :)