سلام، یکی از متن هایی قدیمی زندگی بندست. امیدوارم خوشتون بیاد
چشم به راه بودم. در انتظار چه؟ نمیدانم. شاید آشنایی در میان غریبه ها، اما در میان تاریکی هیچ کدامشان آشکار نبودند. شاید نشانه ای از سوی معبودم؛ هرچند این احساس عذابم میدهد که گویی برای مدتیست تنهایم گذاشته. نه، قلب من در میان طوفانی از پرسش های بی انتها تنها یک چیز را میخواست از اعماق وجود فریاد بزند... فریاد کمک.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
قلمت مانند مرحمی بر روی کاغذ است که کلمات را زنده می کند و به آنها جان می بخشد 🌚
چه درد هایی که جان دادند تا به کلمات جانی بخشند و چه روز ها که دردها مرحمی برای خویش نگاشتند
ناظرش بودم
دوم
اول